پارت هشتم

153 27 0
                                    

چشمای هیونجین به رنگ سرخ دراومده بود ، گرمای زیادی تو بدنش حس میکرد . از اینکه الان اختیارکامل بدنش به دست گرگش نیفتاده بود خوشحال بود. دو قدمی فلیکس قرارگرفت ، نگاهش به حوله یاسی رنگی که خودش برای پسر اماده کرده بود افتاد. فکر اینکه قرار بود در اینده رایحه شیرینی که هر بار از این حوله استفاده میکرد رو استشمام کنه ، زیر دلش پیچ میخورد و حسی شبیه بی وزنی تو پاهاش جریان پیدا میکرد.


درمقابل ؛ گرگ فلیکس که به خوبی متوجه بی قراری گرگ الفا شده بود ، کم کم به حالت تسلیم در می اومد و بدن فلیکس رو وادار به اطاعت از الفا میکرد. فلیکسی که هیچ وقت با گرگش سر این مسائل به مشکل نخورده بود. او همیشه روابط جنسیش به یک شب خوابیدن با الفاهای مطمئنی که چانگبین هیونگش بهش معرفی میکرد ختم میشد. از اینکه نمیدونست توی این موقعیت ؛ کار درست چیه به شدت کلافه شده بود.


من من کنان به حرف اومد و سعی کرد با سفت گرفتن حوله اش ، نقطه امنی برای خودش پیدا کنه:


- حا... حالت.... خوب نیست؟


= خودت چی فکر میکنی امگا؟


- قرص خوردی؟


= بنظرت اگه قرص نخورده بودم الان تو اینجا ایستاده بودی؟


- بنظرم من برم ...به...بهتره نه؟


= جرئت میکنی منو تو این حال ول کنی امگا؟


- یعنی...یعنی میخوای چیکار کنی؟ تو گفتی از رایحه ام حالت بهم میخوره پس نمیتونی با من انجامش بدی درسته؟


= فکرکنم اشتباه فهمیدم..


- چیو اشتباه فهمیدی؟


= متوجه منظورم نشدی؟


- نمیفهمم...!


= رایحه ات گرگمو بی تاب میکنه ...انقد زیاد بی تابش میشه که دلیل حال بدم تو دفتر استاد کیم بخاطر همین موضوع بود ، البته اینکه دائما راتمو سرکوب کردم هم بی تاثیر نبود ولی الان کاملا مشتاقم واسش...


فلیکس هم که کاملا احساس نیاز پیدا کرده بود و عقلشو بخاطر شهوت از دست داده بود ، گرگش تحت تاثیر گرگ الفا قرار گرفته بود و چشمای پسر مو بلوند هم رنگ موهاش شده بود؛ متوجه نشد که حوله ای که بدنشو باهاش پوشونده بود ، باز شده و حالا بدن لختش در مقابل چشمای الفای گرسنه قرارگرفته بود.


هیونجین با دیدن سینه های سفید و شکم پنبه ای و کمر باریک امگا نفس سنگینی از ریه هاش خارج شد و دستشو برای لمس نکردن اون بدن مشت کرد و روشو به طرف دیگری چرخوند و چندباری پلک زد تا بتونه اون چیزی که دیده رو فراموش کنه:


- منم واسش مشتاقم الفا ...میدونی خیلی وقته با کسی نبودم و اینکه توهم الفای مطمئن از طرف هیونگی ، گرگم بدنمو وادار میکنه تا همین الان برای تو بشم...منتظر چی هستی الفا؟

EXCHANGE تبادلWhere stories live. Discover now