پارت پنجم

126 26 0
                                    

ساعت نیمه شب رو نشون میداد و حالا کلاب کمی خلوت تر شده بود. فلیکس از شدت خستگی و اینکه کمی هم مست شده بود ، روی مبل خوابیده بود و هر از گاهی مثل یک ماهی که لباشو باز و بسته و حبابی از دهانش خارج میکنه ، لباشو تکون میداد و اصوات نامفهومی از بین لباش خارج میشد.


مینهو هم کمی مست شده بود و اینکه امروز هیت ناگهانی تجربه کرده بود ، بدنش کمی درد میکرد و سوزش بدی توی گلوش حس میکرد .کنار فلیکس نشسته بود و سر فلیکس حالا روی پاهاش قرار داشت و با اهنگ ملایمی که تو بار پخش میشد ؛ چشماشو بسته بود و ناخوداگاه دستهاش بین موهای لیکس میرفت و با موهاش بازی میکرد.


اما چانگبین با دیدن دوستان خانوادگیش که مدت ها از ملاقاتشون با هم گذشته بود، به جمعشون اضافه شده بود و مینهو و فلیکس رو تنها گذاشته بود . با دیدن بادیگاردها که میز کناریشون بودن ، سعی کرد اروم باشه و کمی که فکر کرد متوجه شد که وجود اون دوتا خیلی هم بد نیست پس به سمتشون رفت :


- هعی شما دوتا ، میدونم از طرف پدرم هستید ...حواستون به اون دو نفر باشه ، مراقبت از اون دو نفر به اندازه مراقبت کردن از من مهمه مفهومه؟


- بله قربان.


بعد از دستوری که داد، به سمت میز بازی که همه ادم های مهم و سرشناس شهر، دور اون جمع شده بودن تو طبقه بالا رفت . کل راهرو طبقه دوم رو تمام بادیگاردهای اون افراد ایستاده بودن . چانگبین با رسیدن به اون میز بزرگ ، سری به نشونه احترام خم کرد و کنار هیونجین و سونگمین و بنگ چان نشست. همه افراد بخاطر اضافه شدن یک فرد جدید به جمعشون ، گلسی از شامپاین رو بسلامتی چانگبین نوشیدن :


- cheers


یکی از افراد مسن اون جمع به قدری مست شده بود که نمیتونست کارت های بازی رو به خوبی توی دستاش بگیره . با صدای بلندی خندید و توجه همه رو به سمت خودش جلب کرد:


- اقایون... چرا همگی مثل زمانی که تو وزراتخونه و شرکت هاتون هستید انقد رسمی نشستید ؟ مگه غیر از این نیست که کلاب هوانگ برای خوش گذرونی امثال ما ساخته شده؟ پس بهتر نیست به جای اینکه مثل همیشه این بازی مسخره رو انجام میدیم و هربار یه قرارداد مسخره تر شرط این بازی میشه ، یک کار جدیدی امتحان کنیم؟


- چه کاری اقای هونینگ؟


- سوال خوبی بود رییس هوانگ...ریاست اینجا با شماست یا پدر....هق...پدرتون؟


هیونجین که از رفتار این کفتار پیر ، عصبی شده بود ، با اخمی که بین ابروهاش نشسته بود با تعلل جواب داد:


- با بنده است... البته این کلاب متعلق به همگی شماست! هیچ وقت حمایت های شمارو فراموش نمیکنم!


بعد گلسشو بالا اورد و همگی به همراهی او شاتی دیگر نوشیدن .


- پس اگر متعلق به ماست ، بهتر نیست استفاده بهتری ازش بشه؟

EXCHANGE تبادلDonde viven las historias. Descúbrelo ahora