بعد از استقرار در اتاقهاشون،با نامجون تماس گرفت تا از موقعیتشون باخبر بشه و فهمید ترجیح میدن اوقات دونفرهاشون رو داخل هتل بگذرونن.
جناب هانسول بعد از توافق برای رسیدگی به یه سری از کارهای اداریش عمارت رو ترک کرد.
جونگکوک هم مشغول مراحل ثبت و کپی برگههای قرارداد بود و انگار رئیس کیم باید میپذیرفت که در حال حاضر چارهای بجز تحمل کردن ورنون و حضورش نداره..صفحهای از کتاب داخل دستش رو ورق زد و جرعهای از قهوه داغ و خوشعطر داخل فنجانش نوشید اما دستی که روی رون پاش نشست و کمی به بالا کشیده شد اجازه نداد اون جرعه ها با خیال راحت از گلوش پایین برن و به سرفه خفیفی افتاد!.
نگاهش رو به پسر موقهوهای کنارش داد که چطور با اون نیشخند معنادار براش ابرو بالا میندازه.
_میشه بگی داری چیکار میکنی؟!
با لحنی جدی پرسید و به پاش برای رهایی از دست پسر تکونی وارد کرد.
_رئیس دیگه داری دلمو میشکنی..این طرز رفتارت اصلا درست نیست..
کمی به سمت سوکجین خم شد و آرنجش رو روی قسمت پشتی کاناپه در نزدیکی سرش قرار داد.
دوتا از انگشتهاش به حالت قدمرو از روی سینه پسر بزرگتر شروع به حرکت کردن تا جایی که به کراواتش رسید و با گرفتن و کشیدنش، صورت جین رو مقابل خودش قرار داد.
_تو اینطور فکر نمیکنی؟..حس میکنم شایسته رفتار بهتری هستم.
نگاهش رو از چهره درهم مرد گرفت و روی لبهای درشتش نشوند..اون ماهیچه گوشتی چیزی بود که همیشه دلش میخواست طعمش رو بچشه اما صاحبش مدام ذوقش رو کور میکرد.
_امیدوار بودم حداقل از قیافه و زخم روی صورتم بفهمی حوصله ندارم دوباره از مشتم استفاده کنم!
پسر کوچکتر تکخندی زد و پشت دستش رو نوازشوار روی گونه و رد زخم سطحی مرد کشید.
_بیبی تو خیلی به استفاده از خشونت علاقه داری..ولی من ترجیح میدم این رفتارو تو تخت ازت ببینم!.
اخم شدید مرد حتی ذرهای باعث نمیشد دست از کارش برداره حتی وقتی به قصد کنار زدنش هولش داد، پسر کوچکتر با کشیدن دوباره کراواتش نگهش داشت.
_ببینم با همه کسایی که باهاشون میخوابی رفتارت همینه؟
بدن موقهوهای با ضربه نه چندان آرومی به عقب پرت شد اما بدون اینکه خمی به ابرو بیاره با همون خنده مضحکش به کاناپه تکیه داد و سرش رو برای مرد برافروخته روبروش کج کرد.
_دهنتو ببند و انقدر از توهمات مغز مریضت حرف نزن!
پسر شونه بالا انداخت و با بیخیالی جواب داد:
YOU ARE READING
𝖫𝖮𝖢𝖮 𝖲𝖤𝖮𝖴𝖫'𝖲 ‖ JINKOOK "COMPLETED"
Fanfiction_عشق در نگاه اول وجود نداره کیم. _پس چطور میتونم احساسی رو که برای اولین بار دیدمت توصیف کنم جئون؟! چشمآهویی با چاشنی ناباوری خندید و به پسر بزرگتر نگاه کرد. _اوه..پس عاشقم شدی؟ _ظاهرا به گفته تو نه!. @spidervictory "چنل تلگرام" Name: مجنون سئول C...