نگاهش رو به پاهای به هم چفتشدهاش بود و هر چندثانیه یکبار زیر چشمی اوضاع سه نفری که روبروش نشستن رو رؤیت میکرد.
درواقع خودش کارش رو افشا کرد اما به طور ناخواسته..
اونم وقتی که صبح به جون در اتاق اون دونفر افتاده بود و میخواست ببینه حال جونگکوک چطوره و با توضیحهای پشت سرهمش حقیقت رو لو داد.._در دفاع از خودت چی داری بگی جیمینا؟
نگاهی به نامزد جدیش انداخت که چطور مثل بازپرسها منتظر توضیح مونده و از طرفی باید خداروشکر میکرد که جونگکوک هنوز هم آزردگی داره و گرفتگی عضلات پایین تنهاش و درد سطحی کمرش اجازه نمیده حمله به جیمین میسر بشه..
لبش رو با زبون خیس کرد و سرش رو بالا آورد..
از نگاه رئیس کیم نمیشد احساس خاصی رو تشخیص داد چون بنظر میاد در افکار نامعلومش غرق شده._خب..من فقط..میخواستم یه نفرو با هیونگ آشنا کنم..
نامجون: روی تخت؟!.فکر نمیکنی به عنوان اولین قرار جای خیلی راحتی باشه؟.
جیمین دیگه توانایی حمل اون نقاب معصومانه و پشیمون رو نداشت پس به جلد اصلیش برگشت و دست به سینه شد.
_خب نگران هیونگم! نه با کسی قرار میذاره نه مثل کوکی هول و لاسزنه که کمرش عین فنر کار کنه!!.
در پایان جوابش با جهش سریعی از سمت جونگکوک روبرو شد که البته نتیجهاش درهم شدن چهره خود مومشکی بود.
_یا یاا مرتیکه میگیرم از همون پایین آویزونت میکنم به فکر هیونگتی چرا منو خراب میکنی؟!.در ضمن مگه خودش عقیمه که تو دوره افتادی این دستهبیل هشت اینچی رو شق کنی؟!
اعتراضش به سرعت با ضدحمله جیمین خنثی شد:
_هشت اینچی؟.انقدر دقیق سایز هیونگو میدونی؟ ببینم نکنه واقعا دیشب اتفاقی افتاد؟!
با این سوال جیمین حتی جین هم از هپروت دراومد و نامجون با شک زیادی به اون دونفر خیره شد.
جونگکوک نگاهی به حضار جمع انداخت و تند جواب داد:
_یاا پنج ساله که دوست نزدیکشم! میخوای اینم ندونم؟؟ در ضمن من از دیشب چیزی یادم نیست نمیدونم چه بلایی سرم اومده!.
حتی از ارتباط چشمی با جین خودداری میکرد و به این شکل به طور نامحسوس سوال خودش رو هم در رابطه با شب گذشته مطرح کرد..هرچند بابت دادی که بعد از بیدار شدنش کشید و باعث از خواب پریدن جین هم شد؛ کمی خجالت زده بود..
حالا نقطه تمرکز روی رئیس کیم بود و همه منتظر بودن تا از تنها شاهد واقعیت فاجعه دیشب رو بشنون.
_اتفاق خاصی نیفتاد..جونگو یکم ناخوش احوال شد و با کمک آب سرد تونست آرومتر بشه..بهش گفتم دوش بگیر اما بنظر خسته بود و سریع خوابش برد.
BINABASA MO ANG
𝖫𝖮𝖢𝖮 𝖲𝖤𝖮𝖴𝖫'𝖲 ‖ JINKOOK "COMPLETED"
Fanfiction_عشق در نگاه اول وجود نداره کیم. _پس چطور میتونم احساسی رو که برای اولین بار دیدمت توصیف کنم جئون؟! چشمآهویی با چاشنی ناباوری خندید و به پسر بزرگتر نگاه کرد. _اوه..پس عاشقم شدی؟ _ظاهرا به گفته تو نه!. @spidervictory "چنل تلگرام" Name: مجنون سئول C...