با خستگی خودشو روی کاناپه بزرگ نشیمن انداخت و دکمه کتش رو باز کرد..
از صبح که از عمارت بیرون رفت مشغول نظارت بر کارهای گمرک قطعات بود و سرو کله زدن با مراحل اداری پر پیچ و خم باعث خستگی و کلافگیش شده بود..و اگه در این لحظه به حال و هوای دلش نگاهی مینداخت..
مسلما چیزی که میخواست این بود که پسر روی کاناپه روبروش به جای زیر و رو کردن اون برگه ها، سر رئیس رو روی پاهاش بذاره و با نوازش موهاش از شدت سردردش کم کنه..پوزخندی زد و دکمه اول پیراهنش رو باز کرد..کی به دلش نگاه کرده بود که الان بخواد انجامش بده.
_چطور پیش رفت؟..بنظر خیلی خسته شدی من که گفتم بذار من برم.
_حل شد..نیازی نبود تو بری..از جیمین و نامجون چخبر؟ برای جیمین برنامهای داریم؟
مومشکی به قصد جواب دادن سرش رو بالا آورد که با ورود و سلام بلند ورنون مواجه شد..
چشمهاش قدمهای اون پسر رو دنبال کرد و تنها چیزی که خواه ناخواه در اون لحظه میخواست نشستن موقهوهای جایی بجز کنار جین باشه که خب کی گفته این قضیه باید باب میل جئون پیش بره؟!..ورنون با نشستن کنار رئیس پا روی پا انداخت و با برداشتن کیف سوکجین از روی پاهاش به نرمی گفت:
_خیلی خسته شدی؟..میخوای ماساژت بدم؟
مومشکی با حالت گیجی چشماشو ریز کرد..چرا این دونفر انقدر شبیه کاپلها رفتار میکنن؟! مخصوصا اون پسر!.
سوکجین نیم نگاهی به ورنون انداخت و نچی کرد.
_نیازی نیست خوبم..نگفتی جونگکوک..قراره کاری بکنیم؟
جونگکوک سعی داشت موهای سیخ شده تنش رو بخاطر دیدن حرکت نرم و دورانی انگشتهای ورنون روی شونه سوکجین، کنترل کنه و دنبال کلمات منتخبش برای جواب بگرده:
_آه..خب نامجون..نامجون گفت جیمین مثل همیشه اجازه نداده سوپرایزش کنیم و خودش برای تولدش برنامه چیده پس طبق همون پیش میریم..
مخاطب کلامش سوکجین بود اما چشمهاش روی حرکت دست ورنون میچرخید و باعث تکون خوردن بیقرار پاهاش میشد..
حتی نمیتونست اینو به خودش توضیح بده که چرا در برابر لمس های اون پسر دست به واکنش زده!.
_خیلی خب..من میرم دوش بگیرم توام یکم دیگه بیا اتاقم یه سری مدارک در رابطه با پروژه آوریل به مشکل خورده باید بررسیشون کنی..
قبل اینکه جونگکوک جوابی بده از جاش بلند شد و به سمت راه پله قدم برداشت اما جئون اصلا توقع نداشت ورنون هم بلند بشه و پشت سرش بره!.
اون گفت میره حموم پس اون پسر دقیقا داشت چه غلطی میکرد؟!.
_اخه اینکارا چیه..
YOU ARE READING
𝖫𝖮𝖢𝖮 𝖲𝖤𝖮𝖴𝖫'𝖲 ‖ JINKOOK "COMPLETED"
Fanfiction_عشق در نگاه اول وجود نداره کیم. _پس چطور میتونم احساسی رو که برای اولین بار دیدمت توصیف کنم جئون؟! چشمآهویی با چاشنی ناباوری خندید و به پسر بزرگتر نگاه کرد. _اوه..پس عاشقم شدی؟ _ظاهرا به گفته تو نه!. @spidervictory "چنل تلگرام" Name: مجنون سئول C...