27_ Jealous of each other

637 82 41
                                    

درحالی که تو تخت دراز کشیده بود با یادراوری بوسشون به سر خودش می‌کوبید وقتی بهش فکر می‌کرد واقعا قلبش کم مونده بود از سرجاش در بیاد پتورو به سرش کشید که جونگین اومد و گفت"بریم؟
فلیکس:هان؟
جونگین: چرا حاضر نیستی؟ امروز روز دومین کنسرت هست باید بریم تمرین کنیم.
فلیکس: من که حاضرم بریم.
جونگین: با این هودیا میای؟
فلیکس: آره حال ندارن عوضشون کنم بریم.
از آرنج جونگین گرفت و به پایین رفتن، چون ماشین هاشون جدا بودن از هم جدا شدن، فلیکس به سما ماشین رفت و روی صندلی نشست بعد از اینکه مینسونگ و هیونجین اومدن راه افتادن فلیکس تمام سعی رو میکرد به هیونجین توجهی نکنه ولی نمیشد واقعا چرا اینطوری شده بود؟ چه مرگش شده بودددد؟ چرا هروقت صورت هیونجین رو میبینی یاد بوسشون میفته؟
هیونجین: دیروز بهتریم روزم بود.
فلیکس گیج و منگ به هیونجین نگاه کرد ولی با فهمیدن اینکه بوسشون رو میگه سرش رو برگردوند، هیونجین می‌خواست فلیکس رو از خود. بی خود کنه؟
جیسونگ: چی شده مگه؟
هیونجین:یه اتفاق جالب افتاد دیگه اونم خصوصیه.
جیسونگ و مینهو با نیشخند بهم خیره شدن و چشمکی بهم زدن، این وسط فلیکس به بیرون نگاه میکرد و وقتی به سالن کنسرت رسیدن از ماشین پیاده شدن و بعد از خودن چیزی شروع به تمرین کرد بعد از تمرین میکردن ۵ دقیقه استراحت کردن، فلیکس چشمش به هیونجین افتاد که چطوری به چانگبین چسبیده و داره باهاش حرف میزنه حسودی کرد و یه ثانیه هم چشمش رو از روی هیونجین برنداشت با قرار گرفتن دستی جیغ کشید و با دیدن جیمز لبخندی زد و گفت: ترسوندیم.
جیمز: ببخشید قصد نداشتم بترسونمت، راستی داری استراحت میکنی؟
فلیکس:آره.
جیمز: بیا بریم کمی اطراف رو بگردیم و حرف بزنیم.
فلیکس:حتما.
همراه با جیمز به پایین استیج رفتن و شروع کردن به قدم زدن و نگاه های حسودانه هیونجین رو ندید، درحالی که داشتن قدم میزدن با همدیگه حرف میزدن و میخندیدن.
جیمز: خلاصه اینجوری شد.
فلیکس: وای خدا ببینم چیکارت نکنه که من رو به خنده انداختی.
جیمز: دیدم امروز حوصله نداشتم گفتم بهت این رو تعریف کنم حالت بیاد سرجاش.
فلیکس اشک چشمش که از خنده بود رو پاک کرد و گفت: خیلی ممنون جیمز، خیلی خوشحالم استری کیدز همچین استف های باحالی داری.
جیمز: بله دیگ.
کریس:فلیکس؟
فلیکس:وای بله؟
کریس:کجایی ۴ ساعته دارم دنبالت میگردم.
فلیکس:چی شده؟
کریس: هیچی بیا سر تمرینت و بعد کمی استراحت میکنین و بعدش به کنسرت حاضر میشین زودباش.
کریس از دست فلیکس گرفت و بدون اینکه اجازه بده فلیکس از جیمز خداحافظی کنه اون رو بردش.
فلیکس: ولم کن خودم میتونم بیام.
کریس روبه فلیکس برگشت و گفت: زیاد با استف ها صمیمی نباش.
فلیکس:چرا؟
کریس: حتما یه چیزایی دیدم که میگم.
فلیکس: ولی استف های استری کیدز واقعا باحالن مخصوصا جیمز.
کریس: بهشون زیاد نزدیک نشو فلیکس، و زیاد همه حرف هات رو به اون نگو.
فلیکس:باشه‌.
کریس:خوبه برو.
فلیکس به سمت صحنه رفت و بازم شروع کردن به تمرین کردن بعد از اینکه کاملا تمرین کردن به داخل رفتن تا کمی استراحت کنن با شنیدن صدای خنده های هیونجین که داشت با بقیه اعضا میگفت و میخندید بهش نگاه کرد البته بیشت نگاه حسودانه بود، با دیدن اینکه اعضا دارن هیونجین رو لمس میکنن یا هیونجین اونارو لمس میکنه واقعا از درون آتیش میگرفت، سرش رو به گوشی انداخت و سعی کرد اهمیتی نده به توییتر رفت و کمی مشغول گشتن توی توییتر شد با دیدن هشتگ های شیپشون لبخند بزرگی زد، روی هشتگ فشار داد و صفحه ای پر از فن آرت و عکسی که تو اولین کنسرت هیونجین دستش رو به گردن فلیکس انداخته بود روبه رو شد درحالی که داشت با لبخند بزرگ به فن آرت ها نگاه میکرد با اومدن پیامی از طرف جیمز از توییتر بیرون اومد و مشغول چت کردن با جیمز شد با لبخند بزرگی داشت با جیمز چت میکرد که با صدای یکی از اعضا سرش رو از گوشی بلند کرد.
چانگبین:داری با کی حرف میزنی که اینطوری لبخند میزنی بهش؟
فلیکس: با یکی از استف ها.
چانگبین:کدوم استف؟
فلیکس: همونی که اسمش پارک جمیزه با اون.
چانگبین:آهان اون... چرا با اون؟
فلیکس: چرا نداره که دیروز دوست شدیم.
با اومدن پیامی از طرف جیمز بازم لبخندی زد و شروع کرد به تایم کردن.
هیونجین: یعنی دیروز هم رو دیدین اینقدر صمیمی شدین؟
فلیکس:اوهوم.
سونگمین: با ما صمیمی نیست که با اون صمیمی شده.
فلیکس:یاا خوب این فرق میکنه.
هیونجین پاشد و به پشت فلیکس رفت چشمش به چت های جیمز و فلیکس افتاد، با دیدن قلب هایی که جیمز برای فلیکس فرستاده و فلیکسم جوابشون رو داده با اخم بهشون خیره شد، با اومدن پیام استیکری که داشت بوس میفرستاد رسما میخواست بره جیمز رو پیدا کنه و آتیشش بزنه.
"پسرا، وقته میکاپتونه، فلیکس اول با تو شروع میکنیم"
فلیکس زود از جمیز خداحافظی کرد و گوشیش رو به دست کریس داد و پیش ارایشگر رفت.
.....................
بدون اینکه کسی ببینه به طرف چراغ های اجرایی که تو بالا صحنه اجرا بودن رفت با شل کردن پیچ یکی از اونا لبخند وحشتناکی زد و گفت: خیلی خب امروز قراره برای همیشه با ارزوت خداحافظی کنی درست مثل من لی فلیکس، با افتادن این چراغ کارت تمومه.
پیچ رو شل کرد و زود به پایین رفت و گوشیش رو درآورد و گفت:" حل شد نگران نباش"
.....................
اعضا بعد از ورداشتن میکروفون هاشون به بالا رفتن و با جمعیت زیادی روبه رو شدن، با پخش شدن آهنگ زود سرجاهاشون رفتن و شروع به خوندن و رقصیدن کردن، چراغ های بالایی رو صحنه هنوز خاموش بودن اما وقتی میخواستن اونا رو حرکت بدن و روشنشون کننن یکیشون به سر فلیکس قرار بود بیفته ولی هنوز هیچ اتفاقی نیفتاده بود، هیونجین و فلیکس بعد از رفتن حرکت رقصشون بازم کنار همدیگه قرار گرفتن و شروع به خوندن کردن یهو به چشمای همدیگه خیره شدن و بعد زود خودشون رو جمع و جور کردن و از هم جدا شدن ولی بازم تو پیش همدیگه اومدن و حرکت مخصوصشون رو رفتن هیونجین با گرفتم دست فلیکس اون رو فشار داد کمی و بعد ازش جدا شد، بعد از اینکه اجرا تموم شد به نوبت همدیگه رو معرفی کردن ولی اینبار وقتی فلیکس خودش رو معرفی کرد جمعیت اسمش رو صدا زدن و ازش حمایت کردن و این باعث شد فلیکس کمی بغض بگیره حواسش نبود که هیونجین داره با لبخند نگاهش میکنه درحالی که خم شد و احترام گزاشت با لبخند تشکری کرد و یک قدم عقب رفت بعد از اینکه ۳ تا آهنگ اجرا کردن کمی وایسادن تا نفس تازه کنن، آهنگ بعدی اهنگی بود که کلی قرار بود سالن رو شور برداره و از همه مهتر روشن شدن چراغ های بالای استیج بود! بعد از اینکه با دستمال عرقشون رو پاک کردن توی سرجاشون وایسادن و بعد از پخش شدن آهنگ شروع به حرکت کردن، تو وسطای آهنگ چراغ ها روشن شدن و از اونجایی که فلیکس کمی زیاد با اعضا فاصله داشت درست زیر چراغی که پیچش شل شده بود وایساد! استف های چراغ هارو حرکت دادن ولی همون موقع چراغ سیمش کنده شد از اونجایی که پیچشم شل بوو به پایین افتاد که...
Vote and comment ♥️

☆My fan is now an idol☆(complete)Onde histórias criam vida. Descubra agora