Part 3💚

195 41 19
                                    

بکهیونو به سمت بیرون بردش و سوار ماشینش کرد به یکی از مستخدما گفت یه ساک کوچیک واسه بکهیون جمع کنه میدونست اینقدر حالش بده که تحمل مراسمو نداره.
تو مسیر ولی هق هق بکهیون شدید شد و نفسش گرفت چانیول ماشین رو نگه داشت و پایین اومد. درو باز کرد و با آب بطری دست و صورت بکهیون شست

_جانم عزیزم... اروم باش

به چشمهای سرخ شده که ریزش بارونش کمتر نمیشد زل زد عجیب دلش شکست با دیدن این حالش اشکش در اومد. بکهیون بغل کرد و سرشو بوسید

_بکهیون عزیزم. اروم باش

تیکه تیکه حرف میزدو دل چانیول رو بیشتر و بیشتر میفشرد

_چانیول... چانیول ... پدربزرگ .. پدربزرگ رفت... میمیرم.... من.‌.. میمیرم ... باور کن... دارم میمیرم

_نه عزیزم. پیشتم من نمیذارم

_کس ... کسی رو ندارم دیگه

_من هستم، پیشتم. تنهات نمیذارم قول میدم

اون شب چانیول کنارش خوابید و کلی باهاش حرف زد. بالاخره اینقدر گریه کرد که بیهوش شد. دمای بدنش هی بالاتر میرفت. امید داشت تا صبح بهتر بشه ولی نشد. مجبور شد به دکتر زنگ بزنه.
یک سرم و چند امپول تقویتی نتیجه ی این ویزیت خانگی بود. ولی باز حس میکرد کافی نیست که حتی نمیتونست بکهیون بیدار کنه.
به خودش گفت چند ساعت صبر میکنم بهتر نشد، میبرمش بیمارستان...

بازوشو گذاشت زیر سر بکهیونو کشیدش سمتش اینقدر صورتش نزدیک بود که لطافت و نرمی غیر معمولش رو میتونست رو لبهاش حس کنه.
نفسهاش رو صورتش میریخت. چشمهاش تر شدن هیچ وقت فکر نمیکرد بکهیون با نشاط و شیطون رو اینطوری شکسته ببینه.

اینقدر نگاش کرد که کم کم خوابش برد پلک که باز کرد چشم تو چشمش شد.
سفیدی چشمها هنوز قرمز بودن وزیر اونها گود رفته و رنگ چهرش کاملا پریده و بیرنگ بود.
به خودش گفت لااقل گریه نمیکنه اما شاید هم اشکها تموم شده بودن

_چانیول؟

_جان دل چانیول؟

_میشه ازت یه چیزی بخوام؟

_بگو عزیزم هر چی بخوای همون میشه

_میشه قول بدی هیچ وقت نمیری؟

متعجب به بکهیون زل زد. مثل اینکه عقلشم داشت از دست میداد.

_جانم؟

_خواهش میکنم چانیول باور کن بی کس تر از من تو این دنیا پیدا نمیشه میدونم از من بدت میاد ولی من دیگه غیر تو کسی رو ندارم.
مگه نه پدربزرگ منو نسپرده به تو، سپرده پس تو حتی حق نداری بمیریو تنهام بذاری باشه؟

دلش فشرده شد چشمهایش سوخت. واقعا این بچه کم درد نکشیده گرچه تو ناز و نعمت بزرگ شده.

_عزیزم قول بت میدم هیچوقت تنهات نمیذارم. بعدش هم کی گفته از تو بدم میاد؟ مگه میشه ادم از فرشته ای مثل تو بدش بیاد اخه؟

The Heir Of Your HeartOpowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz