Part 5💚

183 40 45
                                    

با نمی به اتاق رفت و بکهیون هم گوشاشو به در چسبوند

_بگو؟

_چانیول این کیه؟ واقعا به فرزندی قبولش کردی؟

_این همه راه اومدی اینو بپرسی؟

_معلومه که نه. ولی دیدمش تعجب کردم...

_تعجب نکن، حرفتو بگو واسه چی اینجایی؟

_عزیزم چرا اینجوری باهام حرف میزنی؟

_چجوری؟

_انگار از دیدنم خوشحال نیستی؟

_ببخشید ... خستم، نمیتونم نقش ادمهای شاد رو بازی کنم

_ اذیت نکن. گفتم که پشیمونم. چند بار بگم تا راضی بشی؟

_هزار بار هم بگی راضی نمیشم. تو انتخابتو کردی. وقتی
تحصیلات خارج از کشور از عشق آدم مهم تر باشه دیگه چه حرفی میمونه. حتما اونقد را مهم نبودم.

_معلومه که بودی. ولی حتی تو هم راضی نبودی جلوی پیشرفتم رو بگیری مگه نه؟

_نمی میدونی مشکلت چیه؟ تو میخواستی بری ببینی اونجا چه خبره شاید یکی بهتر از من بود وگرنه چرا مخالف بودی نامزد کنیم! حالا هم که رفتی و دیدی خبری نیست برگشتی ولی من دیگه نیستم.

_چرا همچین فکری میکنی؟

_حقیقته عزیزم. حالا هم باید برم نهار بکهیونو بدم. ساعت چهار شد بکهیون هم معده ش حساسه راه خروجی رو هم که بلدی...

وقتی سمت در اومد بکهیون زود سمت اشپزخونه فرار کرد. نمی هم هر چی سعی کرد راضیش کنه نتوست و آخر با یک تماس میگیرم خداحافظی کرد و با عصبانیت رفت

به اشپزخونه اومد و شروع کرد غذاها رو از کیسه در آوردن. چند تا بشقاب و کاسه آورد و غذاها رو کشید

_ پاشو اب بیار

_ این کیه

_به تو هیچ ربطی نداره کاری که میگم انجام بده. فکر نکن هم یادم رفته اصلا حرفمو گوش ندادی و کار خودتو کردی . اصلا مثل اینکه از این به بعد باید در خونه رو قفل کنم.

_به من چه. نمی خانم خودش واسم گرفت

_نمی بیخود میکنه با تو. بشین نهارتو بخور، بعدا حرف میزنیم

با اینکه دعواش میکرد لبخند از لبش کنار نمیرفت خودش هم نمیدونست چرا اینقدر خوشحاله که به دوس دختر قدیمش(اکسش) رو نداده
______________________

تو ماشین همش غر میزد گرچه تنها بود. از صبح که از مدرسه زنگ زدن بدجور حرصی شده بود که با کلی تعهد و قول و قرار تو بهترین مدرسه ی اون منطقه ثبت نامش کرد ولی حالا خدا میدونه چه خرابکاری به بار آورده که بهش زنگ زدن بره مدرسه. حدسش درست از آب در اومد و همین که پاشو تو دفتر مدیریت گذاشت شکایت بود که گوشهاشو پر کردو اعصابشو داغون. البته که کوتاه نیومد و مثل یک ولی خوب همه جوره از بکهیون دفاع کرد و بهونه تراشید ولی تمام وقت فکر میکرد که با یه تنبیه درست حسابی برای بکهیون کنار بزاره تا جبران بشه. بکهیون همین که سوار شد خواست چیزی بگه که ساکتش کرد

The Heir Of Your HeartTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang