The End💚

231 31 24
                                    

_چیکار میکنی بچه؟

_گرممه میخوام دوش بگیرم

_باشه الان تموم میکنم برو بیرون

_نوچ دیر میشه ... میخوام برم مدرسه

بکهیون از پشت بهش چسبید تا در شعاع ریزش آب دوش باشه

_نکن توله دهنمو سرویس کردی تو ها . تقصیره منه کتک نمیزنم وگرنه تا الان درس میشدی

خندید و لیف رو برداشت و بوی صابون پخش شد

دو دقیقه برو بیرون لااقل بذار حوله بپوشم... میگم برم بیرون

_اوووه چقدر حساسی بابا هر چی داری منم دارم ها شاید هم بهترش

برگشت و پشت بهش خم شد پاهاشو لیف بزنه

_بهتر از من؟ مطمئنی؟

بکهیون برگشت و نگاهی به سر تا پاش کرد و چشش رو جای کذایی خشک شد

_خب گفتم بهتر نگفتم که بزرگتر ولی این سایزت طبیعیه؟ زیاده از حد بزرگ نیست؟ بیچاره دوست دخترات

_شما نگران دوس دخترام نباش تا الان شکایتی دریافت نشده

_خب شاید میترسن چیزی بگن اونوقت با این چماق به جونشون بیفتی.

_چماق؟

_اره دیگه بیشتر شبیه چماقه تا.....

_ تا چی؟

_تا اندام منشوری

_بی ادب

_چراااا... نگفتم که دیک

چانیول اخمی کرد ولی بکهیون فقط خندید و لیف رو دستش داد

_منو بشور .. بعد اخم و دعوا کن

چانیول پشتشو اروم لیف میزد، میترسید رو اون پوست لطیف خط بندازه ولی پسرک شیطون یهو برگشت و گفت:

_خوبه حالا جلو هم

_جلو رو که خودت میتونی دیگه

_میتونم ولی تو بهتر بلدی

سری تکون داد و لیف از چانیول گرفت و چنگی بهش زد. داشت سینه شو میشست که خودشو روش انداخت و لباشو بوسید.

_این چیه؟

_این تمرینه

_تمرین چی؟

_تمرین بوس کردن

_مگه میخوای کی رو ببوسی حالا معلوم نیست ولی هر وقت فرصتش پیش اومد کم نیارم دیگه ابروم بره

_مگه من عروسک تمرین توام؟

_نه خوب ولی با شما راحتم ... کجا  دیگه یکی پیدا کنم که باهاش تمرین کنم؟

یک لحظه فکر اینکه ممکنه کس دیگه ای لبهای بکهیون رو بچشه دیوانه اش کرد. نفهمید چی شد که به جون لبهای ظریف و قشنگ بکهیون افتاد.
چنان عمیق و طولانی و با احساس میبوسید که انگار آخرین بوسه ی عمرشه .

Dostali jste se na konec publikovaných kapitol.

⏰ Poslední aktualizace: Jun 26 ⏰

Přidej si tento příběh do své knihovny, abys byl/a informován/a o nových kapitolách!

The Heir Of Your HeartKde žijí příběhy. Začni objevovat