دفتر خاطرات²

209 34 24
                                    

"همه چیز از یه روز بارونی و یه نگاه نگران شروع شد‌."

× هوشیاری نداره. ضربه به سمت راست سرش خورده‌. توی سمت راستش شکستگی جمجمه داره و دست راستشم شکسته. اول باید بره عکس برداری و اقدامات اولیه هم براش انجام بشه..

"اون چشم‌ها کار دستم داد. شاید اگه یکم کمتر خوب بودی، کارمون به اینجا نمی‌رسید."

× بله. فقط همراهش خانواده‌ای نداره..

"بعد از مادرم، تو اولین نفری بودی که با اون نگرانی خالص تو چشم‌هات نگاهم کردی."

× توی حفره‌های صفاقیش نشت خون داره. اتاق عملو آماده کنید و ازش سی‌تی‌ اسکن بگیرید.

"همون جا بود که فهمیدم قلبم رو بهت باختم. تمام دنیا پیش چشمم رنگ باخت و فقط تو وجود داشتی. جوری به اون احساس چنگ انداختم که انگار مرگ و زندگیم بهش بستگی داشت. شاید هم داشت.."

× خودم شخصا عملش می‌کنم. باید خیلی مراقب باشیم چون بازو و سرش همزمان شکستن.

"کاش یکم بیشتر نگاهم می‌کردی. کاش می‌تونستم تصویر اون نگاهتو قاب بگیرم تا همیشه پیش چشم‌هام باشه."

× دکتر ارتوپد رو خبر کنید. باید همزمان عمل کنیم.

"کاش یکم کمتر عاشقت بودم تهیونگی.."

+ خودم عملش رو انجام می‌دم.

تو باید زنده بمونی کیم سوکجین..
تو باید با سالم موندنت، این ده سال نبودت رو جبران کنی..

× اوه دکتر کیم.. پس من میرم اتاق عمل رو آماده کنم.

"یه روز به خودم اومدم و گفتم نکنه واقعا احساسات من باعث عذابتن؟ نکنه خودم دارم خنده‌هاتو می‌کُشم؟ خواستم رهات کنم.. جدی می‌گم!
اما همون روز تو برای دومین بار تو چشم‌هام نگاه کردی و من با خودخواهی به عاشقت بودن ادامه دادم.."

ده سال گذشته بود. ده سال بود که جین رو ندیده بود.
البته کیم سوکجین واقعی رو.. نه اونی که رو جلد مجله‌ها و تو سایتای خبری بود.
تو این ده سال کلی اتفاق افتاده بود که نود و نه درصدشون مربوط به جین بود.

"چقدر خوش شانسم که می‌تونم تقریبا هر روز ببینمت. به خودم و مامان قول دادم که دیگه ازت دست نکشم.
با اینکه بچه بودم ولی یادمه اون روزایی که مامان هنوز خودش بود، بهم گفته بود برای هر چیزی که می‌خوام بجنگم. که هیچ چیز خوبی توی دنیا، بدون تلاش و سختی به دست نمیاد. پس منو ببخش چون من بخاطرت حتی با خودتم می‌جنگم تهیونگی.."

عمر خوشبختی تهیونگ به شیش ماه هم نکشید.
درست سه ماه بعد از رفتن جین، تهیونگ موند و کلی بدهی.
معلوم شد سومین از حسش با خبر بود و با نقشه بهش نزدیک شده بود.
معلوم شد از عشق و اعتمادش سوءاستفاده کرده.

all about JINOpowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz