آدرسی که بهش داده شده بود واقعا گوشه ترین نقطه شهر بود اما یه جای خیلی معرکه!
باید هم از اون پسر همچین انتظاری داشت.
چنین هنرمندِ شناخته شده ای، باید خیلی پولدار باشه.
به نگهبانی کارتی که کیم بهش داده بود رو نشون داد و اونا اجازه دادن جونگکوک پاشو توی بدبختی بزاره.
...چند دقیقه ای بود که با اون پسر گرم گرفته بود، مشروبی که خورده بود خیلی زود اثرشو گذاشته بود.
_"تهیونگ شی پس کی میخواید منو بکشید؟"تهیونگ موهای پریشونش رو به کناری زد و روی مبل به جونگکوک نزدیکتر شد.
+"چرا عجله داری کوک؟
اوه میتونم کوک صدات کنم؟"_"هر جور که شما بخواید"
با گونه های سرخی زمزمه کرد.
از اولش هم نباید اون الکل رو سر میکشید.+"فکر میکنی بتونی امشب رو پیشم بمونی کوک؟
خیلی تنهام، والدینم رفتن مسافرت و راهت هم که دوره"البته که فقط کیم تهیونگ میتونست اونارو بفرسته مسافرت...
_"اما تهیونگ شی تو که مستقل بودی"کوک خمیازه ای کشید و تقریبا چشماش رو بست و ندید که تهیونگ با چه لبخندی نگاش میکرد.
+"خوب بخوابی خرگوش"
YOU ARE READING
Without Body [VKOOK]
Fanfiction[Completed] +"چرا..(گرفتگی صداش)...چرا اینکارو میخوای باهام کنی؟ مگه....مگه دوســــم نداری؟" تهیونگ بلند شد و چاقویی که روی میز بود و برداشت. _"اوه پسر کوچولو همیشه دوست داشتن کافی نیست" .ɴᴀᴍᴇ: Without Body(بی بدن) .ɢᴇɴʀᴇ: adventure, mystery .ᴄᴏᴜᴘ...