8

41 10 2
                                    

تو ماشین کنار تهیونگ بود.
گفته بود قراره برن یه جای خوب و چشماشو بسته بود.
جونگ‌کوک به اهنگی که پخش میشد گوش میداد.

"Strumming my pain with his fingers"

"Singing my life with his words"

"Killing me softly with his song"

"Killing me softly with his song"

"Telling my whole life with his words"

"Killing me softly with his song"

تهیونگ نگاهی به پسر کنارش انداخت که داشت با آرامش به آهنگ گوش میداد و دوباره تحسین هاش توی ذهنش شروع شد.

*یعنی واقعا نمیبینه زیبایی لباشو؟ اون زخم زیبای گونشو؟ یعنی نمیبینه چشمای خرگوشیش رو؟ نمیبینه اون بینی پفکیش رو؟*

از تو فکر در اومد و با هنرش حرف زد.
_"دوسش داری؟"

+"چیو؟"

همونطور که حواسش به جلوش بود جواب داد:
_"آهنگ رو"

جونگ‌کوک لبخندی زد و چشمای درخشانش پشت اون تیکه پارچه پنهون موند.

+"اوهوم"

تپش های قلبش پیش این هنرمند از اولش هم طبیعی نبود.
وقتی به اون مکان رسیدن تهیونگ دستای کوک رو گرفت و به سمت صدای آب حرکت کرد.
جونگ‌کوک میدونست تو جنگل ان چون واقعا همچین چیزی قابل درک بود.

+"تهیونگ هیونگ پارچه رو بردارم؟"

_"هنوز نه خرگوش عجله نکن"

جونگ‌کوک یکم سرخ شد.
هر بار با خرگوش صدا شدنش مثل گوجه میشد.
یکم دیگه جلو رفتن و بوی بدی باعث به وجود اومدن اخمِ بین ابروهای کوک شد.

تهیونگ پارچه رو کنار زد و دستی به پهلوهای خرگوشش کشید.

_"تاداا"

جونگ‌کوک با دیدن صحنه مقابلش خشک شد.

Without Body [VKOOK]Where stories live. Discover now