7

43 11 2
                                    

اونروز جونگ‌کوک نقاشی رو توی دانشگاه به دوستاش نشون داد.
خونه هم که رسید به مادرش نشون داد و زن دید که واقعا زیبا شده بود و اون هنرمند شایسته تمام تعریفای کوک بود.
اما زن حس خوبی به رنگ قرمز لبای طراحی شده‌ی پسرش نداشت!

‌..

جونگ‌کوک رو مبل دراز کشیده بود و با هنرمندش چت میکرد که یهو مامانش اومد.

×"اینروزا خیلی شنگولیا حواسم هست"

+"اومااا تو درک نمیکنــــی"

×"چیو؟ عاشق شدن رو؟"

Without Body [VKOOK]Where stories live. Discover now