Cute

12

صبح که از خواب بیدار شد خودش رو لخت بغل شخصی پیدا کرد. خاطرات دیشب توی ذهنش آپلود شد که چطور بعد از اینکه مست کرد با مرد کنارش معاشقه کرده.

"دیشب خوب از فرصت استفاده کردی ته."
زمزمه کرد و ذهنش به سه ماه قبل پرواز کرد.

فلش بک:
انقدر ناراحتی که یونگی با من خوابیده؟"

با اینکه اون لهجه فرانسوی براش آشنا بود ولی تعجب کرد. با دیدن تهیونگ داخل اتاقش میخواست بلند بشه و کتکش بزنه اما درد پای شکستش بهش اجازه نداد.

"الان به جمین زنگ میزنم."
تهیونگ تلفن رو از دست پسر قاپید و ازش خواست به حرفاش گوش بده.

"تو میتونی کاری کنی من دیگه با یونگی نخوابم نظرت چیه؟"
تهیونگ گفت و روی صندلی کنار تخت نشست.

نگاه کوک از خشم به سوالی تغییر کرد. با معصومیت پرسید:"چه کاری؟"

تهیونگ پوزخندی زد و روی پسر خیمه زد:"اینکه تو به جای یونگی سر گرمم کنی."

پایان فلش بک.

برای به اصطلاح سرگرمم کردنش کار های زیادی کرده بود از جمله استخدام در شرکت کیم و این دومین باری بود که باهاش می‌خوابید.

با زنگ خوردن مبایلش سریع از بغل مرد بیرون اومد و جواب داد:"سلام جمین حالت خوبه؟"

تهیونگ که بیدار شده بود با سر خوشی داد زد:"سلام منو به جوجه رن..."

با فرد اومدن دست کوک جلوی دهنش حرفش نا تموم موند. فقط خدا میدونست اگه جمین میفهمید کوک با تهیونگ خوابیده چه بلایی به سرش می‌آورد پس رو به تهیونگ، ترسیده انگشتش رو به نشانه سکوت روی لباش گزاشت و شش کرد.

جواب داد:"هانییی... ببخشید که این روزا سرم شلوغه.
حتما!دیت امروز رو فراموش نمیکنم."
با لیسیده شدن دستش توسط تهیونگ دستش رو از دهان تهیونگ کشید و سریع بعد از چند تا قربون صدقه خداحافظی کرد.

بعد از قطع کردن روی تخت وا رفت و آه آسوده ای کشید که تهیونگ با اخم به حرف اومد:"هنوز با اون جوجه رنگی قرار میزاری؟"

به سمت لباس هاش رفت و مشغول پوشیدن شد:"کم کم داره ازش خوشم میاد."

تهیونگ با عصبانیت شونه های کوک رو گرفت و به تخت کوبید و روش خیمه زد:"میدونی با این کارات یه هرزه لعنتی شدی؟"

کوک سعی می‌کرد تهیونگ رو کنار بزنه ولی لعنت بهش مگه یه آلفای غالب چقدر زور داشت:"اگه تهدیداتت نبود یه لحظه ام کنارت نمیموندم اینا همش بخواطر یونگی هیونگه."

سرش رو کنار گوش کوک برد و زمزمه کرد:"ولی من عاشقتم کوک." بعد لیسی به گوشش زد.

به معنای واقعی خشکش زده بود:"این روزا خیلی داری کص میگی‌..."