مرگ تدریجی: part3

70 15 11
                                    

ویل از وقتی به خونه برگشته بود فقط به هانیبال و اتفاقای عجیب امروز فکر کرده با وجود توهماتش حتی دیگه نمیدونست چی واقعی و چی واقعی نیست همه چیز عجیب بود
از وقتی قرص رویا رو خورده بود عجیب تشنه اش میشد و احساس گرما میکرد چند باری سعی کرد اسم اصلی قرص و بفهمه ولی نتونست دلش نمیخواست به ازمایشگاه بره میدونست به گوش هانیبال میرسه
پس فقط باهاش کنار اومد همیشه همین بود اون باهمه چیز کنار  میومد با خون با درد کشیدن و حتی سکس
عجیب خوابش میومد میدونست قرص بلاخره داره اثر میکنه
با قدم های شل به سمت اتاقش میرفت و در حین بالا رفتن پیراهنش و در اورد نفس عمیقی از وجود هوای ازاد کشید دست به زیپ شلوارش برد خیلی دوست داشت از شر شلوار مزاحمش هم راحت شه
اما حالا به تخت رسیده بود و یک قدم با خواب فاصله داشت خودش و محکم و روی تخت پرت کردو بلافاصله به خواب عمیقی فرو رفت
با حس نرمی و خنکی روی پوست کمرش سرش و بیشتر به بالشت فشار داد
خنکی که مثل سرمای قطب شمال بود و مرگ تدریجی رو درونت رخنه میکرد شونه هاشو تکون داد که گرمی لبهایی روی شونه هاش اون سرما رو از بین برد حالا بوسه ها به گردن رسیده بود و ویل نمیتونست تکون بخوره فقط چشم هاشو باز کرد و به روبه رو نگاه کرد
هیچ حرکتی نمیتونست انجام بده انگار که با دوتا میخ چسبوندنش به تخت بوسه ها جای جای گردن و شونه اش و لمس میکرد
نفس های اروم و گرمی به کمرش میخورد که باعث لرزشش میشد
از ناتوانی خودش گریش گرفته بود و این قطره اشکی بود که از بین موهاش رد شد و روی بالشت افتاد
دستی روی چشم هایش قرار گرفت و این ویل بود که انگار از بلندی پرت شده بود پایین
به دور و اطرافش نگاهی انداخت توی تختش بود با این تفاوت که در پنجره باز بود
اروم از روی تخت بلند شد و سمت پنجره رفت سرش کمی گیج میرفت اما با دیدن اسمون نیمه روشن فهمید خیلی زیاد نیست که خوابیده
چند بار سرش و تکون داد و بیخیال خوابیدن شد از پله ها به سمت طبقه پایین رفت روی پله ها و طبقه پایین دنبال پیراهنش گشت اما نبود که نبود سری تکون و بیخیال شد حقیقتا گلوش انقدر میسوخت که اجازه فکر کردن بهش نمیداد
لیوان ابی حاضر کرد و کمی از اون خورد به کانتر تکیه داد و به پله ها چشم دوخت که ناگهان نگاهش به سمت قرص های رویا رفت عجیب بود نه تنها کابوس ندیده بود بلکه اروم خوابیده بود البته اگه اون خواب عجیب و فاکتور بگیریم
به سمت تختش حرکت کرد و گوشیش و برداشت نگاهش به شماره هانیبال افتاد شماره ای که به هزار زحمت بدستش رسیده بود کمی مکث کرد میدونست هانیبال صبح زود بلند میشه پس مطمعن شماره رو گرفت
صدای بم مرد توی تلفن پیچید و ویل به خودش لرزید "سلام بفرمایید " ویل نمیدونست چش شده شاید تاثیر قرص هاست
اروم و شکننده گفت "منم دکتر ویل"
هانیبال کمی مکث کرد و گفت "چطوری ویل اوضاع مرتبه میدونی اخه تایم زنگ زد- "
ویل اجازه نداد صحبتش تموم شه و با عجله گفت " نه نه خوبم فقط نیاز به انرژی داشتم برای صبح و خب خواستم برای قرص ازتون تشکر کنم خوب بود "
اگر ویل کمی فقط کمی دقت میکرد میتونست لحن برنده و شیطانی مرد و بفهمه "خوشحالم راستی ویل گفتی انرژی چند وقته سکس نداشتی؟ "
" ویل حالا قرمز شده بود و اروم گفت " چه ربطی داره؟ "
اشتباه تو همینجاست ویل خیلی ربط داره بزار بهت بگم فکر کن تو اوج لذت باشی و صحبت و با لذت شروع کنی مثلا دستهایی باشه ک- "هانیبال با بیرحمی و بیشرمی گفت و به این فکر کرد اگر پیش ویل بود حتما لذت و نشونش میداد
"هانیبال لطفا " این ویل بود که از خجالت گفت و ادامه "  به هر حال اگر کاری نداری من برم "هانیبال دهنش و بست و هومی گفت و تماس قطع شد
تماس قطع شد ولی اتصال زیباترین فرشته و شیطان هنوز برقرار بود

𝗉𝖺𝗌𝗌𝗂𝗈𝗇Where stories live. Discover now