part 3🔞

355 28 1
                                        

+ک..کمککککک
وقتی شلاقا تموم شد جیمین یهو به ذهنش اومد که از بقیه ی هیونگاش درخواست کمک کنه.

یونگی:ههه.فکرکردی میتونی نجات پیدا کنی عزیزم؟!
چرا انقد ساده ای آخه

اینو با خنده گفت و به باسن قرمز شده ی جیمین نگاه کرد و لبشو لیسید.

اومد به سمت جیمین بره که یهو در باز شد و جونگکوک وارد اتاق شد.

جونگ کوک با دیدن صحنه ی روبروش خنده ای کرد و گفت:
یونگی هیونگ مثل اینکه بد موقع مزاحم شدم.
هیونگا گفتن جیمین اینجاست.اومدم که ببینمش.

جیمین با شنیدن جمله ی جونگ کوک یخ بست.
هیونگاش میدونستن که جیمین پیش یونگیه؟
چرا....چرا جونگ کوک هیونگش انقد عادی داره بهش نگاه می‌کنه انگار که اتفاقی نیفتاده؟؟؟

دوباره خنده ای کرد و از اتاق خارج شد

یونگی:خب جیمین بریم سراغ کار خودمون

کمی باسن جیمین و لمس کرد که جیمین از حس درد و سوزن باسنش ناله ی دردناکی کرد و با این کارش یونگی بیشتر تحریک شد.

یونگی که دیگه طاقت نداشت باسن جیمینو گرفت و از هم باز کرد و تونست سوراخ تنگ و صورتیه جیمین رو ببینه.

دوباره دهن جیمینو بست و سوراخشو لمس کرد که جیمین تکونی خورد و از پشت پارچه ای که دور دهن بود ناله ای کرد

یونگی زیپ شلوارشو باز کرد و عضوشو از شلوار و باکسرشو درآورد و لای باسن جیمین گذاشت.

جیمین گوله گوله اشک می‌ریخت و چون دست و پاهاش بسته بود و البته بخاطر اون قرص کم جون شده بود نمیتونست تکون بخوره

یونگی کمی عضوشو روی سوراخ جیمین کشید و بعد
اولی از کشو ی میز کنار تخت لوب برداشت.

عضوشو خیس کرد و کمی مالش داد

جیمین به معنای واقعی کلمه داشت سکته میکرد و مثل ابر بهار اشک می‌ریخت

چرا کسی کمکش نمی‌کرد ؟؟؟

داشت بهش تجاوز میشددد!!!
لعنتی تجاوز

چرا هیچ کس نمیاد به دادش برسه؟!!

یونگی که خیلی تحریک شده بود میخواست سریع تر دیکشو وارد سوراخ صورتی و فوق تنگ جیمین بکنه

ولی یه حسی... یه حسی که نمیدونست چی هست و چرا این حس هست بهش میگفت باید اونو آماده کنه

خودشم از این حسی که داشت دچار شوک و تعجب شده بود

پس تصمیم گرفت یکم جیمینو آماده کنه
دوتا انگشتاشو تو دهن جیمین کرد و همون لحظه جیمین انگشتاشو گاز گرفت

i,m jimin.Donde viven las historias. Descúbrelo ahora