"کوک توی ماشین فوق لاکچری و مشکی رنگش که از دور میدرخشید کنار دوست صمیمیش و دست راستش جیمین نشسته بود تا اینکه چشمش به ی بار افتاد و دستور داد ماشین رو نگه دارن"
-جیمین
÷بله اقای جئون؟(با کمی خنده)
-مسخره ی دلقک(یکم خنده)اون بار رو میبینی اون طرف خیابون؟
÷اره چیه مگه؟
-بریم اونجا؟ امشبم میخوام امتحان کنم ببینم از اینجا خوشم میاد یا مثل بقیه ی بار هاست
÷امکان نداره این اتفاق بیوفته من بدبخت به بهترین بارها بردمت ولی مثل شاهزاده ها هر دفعه از نوشیدنی های بی نقصشون ایراد میگیری
-خب مگه دست منه؟ بزار اینم امتحان کنم نشد قیدشو میزنم
÷بریم ولی اگه از اینجا هم خوشت نیومد با دستای خودم خفت میکنم
-باشه(خنده)
"از ماشین پیاده شد جیمین هم پشت سرش پیاده شد و باهم به سمت بار رفتن و نشستن منتظر بارمن که تهیونگ از اون پشت اومد"
÷اوه گاد...کوک اون رو نگاه
-چه پسر خوشگلیه
ببخشید...
+بفرمایید اقا
-نوشیدنی میخواستم
+چه نوعی؟
-ویسکی میخوام
÷منم الکل ساده
+حتما چیز دیگه ای نیاز ندارید؟
-نه زودتر بیار
+حتما
"تهیونگ سفارش هاشون رو اماده کرد و در همین حین کوک محو کار کردن ته شده بود و سفارش هاشون وقتی اماده شد به سمت میزشون رفت"
YOU ARE READING
Daddy mafia
Fanfictionجونگکوک بزرگترین مافیای کره که تا به حال با هیچ الکلی مست نشده و از طعم همشون بدش میاد تا اینکه یه شب پا به کلاب شبانه ای میذاره که تهیونگ بارمن اونجاست تهیونگ بارمن و لیتلی هست که بهترین ودکا ها و ویسکی ها رو درست میکنه و حالا کوکی که عاشق ودکا های...