part22

227 10 0
                                    

×جیمین؟
نیم ساعتی میشه که به سمت فرودگاه رفت
قرار بود هفته ی دیگه حرکت کنه الان که اومد پیشم حالش خیلی بد بود
بعد هم سریع چمدونش رو جمع کرد و رفت
-باشه من باید برم
"کوک فورا به سمت فرودگاه حرکت کرد و وقتی رسید با تمام سرعتش دویید تا به داخل بره
اما وقتی رسید...
انگار خیلی دیر بود و جیمین دوست صمیمیش اون رو برای همیشه ترک کرده بود
اما در نهایت جیمین نتونسته بود عشقش رو ترک کنه و با چمدون روی صندلی نشسته بود و دودل به گیت نگاه میکرد
کوک با دیدنش سریع به سمتش رفت ذوق رو میشد از برق چشماش دید
پس دوست صمیمی بچگیش اون رو ترک نکرده بود"
-تو نرفتی؟؟
÷نه...نتونستم
-خوشحالم که نرفتی
"جیمین رو به آغوشش کشید و بعد از چند دقیقه از هم جدا شدن"
-میشه...راجب اون بوسه صحبت کنیم؟
÷اون فقط یه اشتباه بود همین
اما بابتش عذر میخوام
-چیزی نبود که معذرت بخوای
اصلا ولش کن مهم نیست
-درسته...مهم نیست
"انگار این حرف کوک بدتر قلب جیمین رو به درد اورد"
-بیا برگردیم خونه
÷نه
من نمیام

Daddy mafiaWhere stories live. Discover now