part21

280 16 0
                                    

÷تحمل اینجا برام سخته کوک
درک کن
اگه حامله بود یه دکتر خوب میارم بالا سرش
-چرا تحمل اینجا واست سخته؟؟
من نمیخوام هیچکس جز تو پیش تهیونگ باشه
÷خب...من گی‌م
از اوضاع مامان بابای سختگیرم هم که خبر داری
خوبه برای یه مدت یا برای همیشه از این فضای سمی اینجا دور بشم
-تو واقعا گی ای؟
پس چرا تا الان نگفتی؟
از کی خوشت میاد؟؟
÷خب...خب...از کسی خوشم نمیاد...همینطوری حس میکنم گی‌م
-بالاخره باید به یکی حس داشته باشی که مطمئن شی گی‌ای
÷میگم که
به حسم مطمئن نیستم
-پس چرا انقد قطعی گفتی گی‌ای؟
÷خب..‌.خب‌‌...
"جیمین با یه حرکت ناگهانی لباش رو روی لبای کوک کوبید
کوک از شدت تعجب بی حرکت موند
جیمین که بی حرکتی کوک رو دید لباش رو از لبای کوک جدا کرد
چشم هاش رو بست تا اشکاش رو نبینه و بعد با سرعت از اتاق بیرون رفت
کوک تا 10 دقیقه شوکه بود و یهو به خودش اومد و به سرعت پیش پدرش رفت"
-پدر
شما جیمین رو ندیدین؟

Daddy mafiaМесто, где живут истории. Откройте их для себя