PART3

88 44 11
                                    

بعد یک هفته

بالاخره روز عروسی آقای هونگ فرا رسید
و جاشوآ روی تختش ، زیر پتوش، در حالی که بالشت رو در آغوش گرفته و صورتش رو در اون فرو کرده، با صدای بلند گریه میکرد...

" الان قراره تمام شب رو با گریه بگذرونی؟ فکر کردی بچه ای؟"

پدرش با لحن منزجری گفت، و از جاشوآ هیچ پاسخی دریافت نکرد. اون واقعا دیگه از رفتارش خسته شده بود! به همین خاطر، چشماش رو تو حدقه چرخوند و قبل رفتنش گفت:

  "امشب به خاطره رفتارات احتیاطاً از خونه بیرون نمیری. میدونم که چقدر دیوانه‌ای و اگر با ما بیایی قراره چه غلطی بکنی! پس امروز از خونه بیرون نمیری"

پدرش در اتاق رو از بیرون قفل کرد و از پله ها پایین رفت و به سمت بیرون حرکت کرد. اون همچنین در خونه رو از روی احتیاط قفل کرد تا اگه به نوعی در اتاقش رو باز کرد، در خونه قفل باشه!...

جاشوآ به محض خروج پدرش ، گریه اش رو متوقف کرد و اشک های تمساحش رو با یه طرف دستش پاک کرد و با خودش گفت:

" تو واقعا بازیگر خوبی هستی جاشوآ "

با لحن مغرورانه ای از خودش تعریف کرد و در حالی که گوشی همراهش رو در دست داشت، با شماره جونگهان تماس گرفت.

"کجایی؟ همین تازه از خونه بیرون رفتن و‌ پدرم در رو روم قفل کرد، فکر کرده با اینکار میتونه جلوی منو بگیره، هاها! میتونی سریعتر بیای؟ "

جونگهان از پشت خط، قهقه شیطانی زد که همین موجب تعجب جاشوآ شد.

" چرا اینجوری میخندی ؟! "

"ببخشید شوآ، باید چیکار کنم؟"

جونگهان جدی پرسید ، که جاشوآ بعد کمی فکر کردن گفت: " نمیدونم، یه نردبون بلندی چیزی با خودت بیار، میخوام از پنجره بیام پایین"

در اون لحظه، جاشوآ آرزو می‌کرد که کاش درختی غول‌پیکر در کنار پنجره‌اش وجود داشت تا بتونه مثل فیلم‌ها از اون بالا بره و از خونه فرار کنه. یا حتی دری مخفی وجود داشته باشه که فقط خودش از اون خبر داشته باشه، یا دودکشی که از طریق اون بتونه به بام خونه برسه...

اما کمی ترسناک به نظر میرسن اینطور نیست؟
نه قطعا درخت غول‌پیکر بهتره.

~~~~

بعد چند دقیقه جونگهان همراه نردبون رسید.
از اونجایی که خونه اون به خونه جاشوآ نزدیک بود و هر دو همسایه بودند پس مجبور نبود مسافت زیادی رو طی کنه.

Teddy Bear | CheolSooWhere stories live. Discover now