PART7

90 53 18
                                    


"اما بدنت چیز دیگه ای میگه"

این‌بار جاشوآ آروم زمزمه کرد و نگاهش عمیق و جدی بود. دیگه اون نگاه شیطون رو نداشت..

اون خودش رو نزدیکتر برد و فقط چند سانتی‌متر با لب‌های سونگچول فاصله داشت. به صورت سونگچول زل زد تا ببینه چه واکنشی نشون میده.

سونگچول از خجالت چشم‌هاشو بست اما جاشوآ این رو به عنوان اجازه تلقی کرد و لب‌هاشون رو به هم چسبوند. تا نفس عمیق سونگچول رو بین بوسه هاشون احساس کنه.

جاشوآ بوسه های پی در پی و آروم روی لبهای سونگچول قرار میداد، انگار که عجله ای برای بوسیدن نداشت

سونگچول هم سعی میکرد بین بوسه هاشون تقلا کنه و بهش پایان بده، اما جاشوا دست‌هاش رو گرفت و بالای سرش نگه داشت و با دست دیگه صورت سونگچول رو قاب گرفت تا بتونه روی بوسه تسلط بیشتر داشته باشه..

جاشوآ میخواست بوسه رو عمیق‌تر کنه، اما وقتی متوجه شد که سونگچول همراهی نمیکنه. ازش جدا شد، آروم چشم‌هاشو باز کرد و به صورت خجالتیِ سونگچول نگاه کرد.
"همراهیم نمیکنی ؟"

آروم زمزمه کرد، و جوابی از طرف مقابلش نشنید. به همین خاطر دست‌هاش رو آزاد کرد و آروم ازش فاصله گرفت.

"پس ببخشید ..."

آروم عذرخواهی کرد ، اما اون لبخند شیطونی که گوشه لبش بود نشون میداد که اصلا از کارش پشیمون نیست..

صورت سونگچول از شدت گرما سرخ شده بود و نمیتونست تو چشمای جاشوا نگاه کنه...

"شب بخیر"

این تنها چیزی بود که تونست بگه قبل از اینکه سریع از اتاق بیرون بزنه.

با رفتن سونگچول، جاشوا آهی کشید و خودش رو روی تخت پرت کرد، صورتش رو با دستاش پوشوند و در حالی که به اتفاق چند لحظه پیش فکر میکرد با خودش گفت:

"آخه این الان چه کاری بود که من کردم؟"

اون فقط میخواست سونگچول رو اذیت کنه ولی انگار همه چی طبق برنامه پیش نرفت...

سونگچول به اتاقش که رسید، در رو محکم پشت سرش بست و به در تکیه داد تا تلاش کنه نفس‌های سریعش رو کنترل کنه.

نه فقط از دویدن، بلکه از کاری که جاشوا چند لحظه پیش باهاش کرده بود، قلبش به شکل سریعی ضربان میزد و نفس کشیدن رو برای اون سخت میکرد.

میدونست کاری که دارن انجام میدن اشتباهه اما چطور میتونست قلبش که محکم به قفسه سینش میکوبید رو قانع کنه؟

Teddy Bear | CheolSooWhere stories live. Discover now