Chapter 5

58 13 2
                                    

بعد از رسیدن به خونه به سمت حموم رفتم و دوش گرفتم بعد ساپورت مشکی ام رو با تیشرت سفید بلندم که تا زانوم بود پوشیدم گردنبند قلبپ رو انداختم و موهام رو گوجه کردم با آرامش یک قهوه تلخ درست کردم و جلوی تلویزیون نشستم از اینکه همه چیز آروم بود خوشحال بودم ساعت نه شب شد لباسم رو در آوردم و به جاش یک شلوارک سبز رو با تاپ کوتاه زرد پوشیدم مسواکم رو زدم و گردنبندم رو در آوردم و روی میزم گذاشتم اینقدر خسته بودم که تا سرم رو گذاشتم روی بالش خوابم برد
صدای تق تق یک جسمی مرو از خواب بیدار کرد
چشمام به سختی باز میشد یه نوری جلوی چشمامو گرفته بود آروم آروم به سمت نور راه افتادم و دیدم گردنبندم روی هوا معلق وایساده!

Jungles with shout voicesWhere stories live. Discover now