Dark Blood
به آرومی چشم هاشو باز کرد و فاصله خیلی کمی بین پلک هاش بوجود اومد حدود یک مین طول کشید تا کاملا به خودش بیاد و متوجه محیط سنگین دور و برش بشه بالاخره حواسشو پرت پسرکی کرد با بدنی نیمه برهنه روش از حال رفته بود کوچکترین صحنه ای از اینکه چطوری توی این وضع با این انسان ضعیف خوابیده بود به دیدش نمیومد کمی جا به جا شد و از حالتی که داخلش گرفتار شده بود خودشو خارج کرد بدون اهمیت به جسم بیهوش پسر که حالا بجای بدن خون آشام روی تخت به خواب فرو رفته بود .
اینبار کاملا هوش و حواسشو به خودش جمع کرد و نگاهی به بازوش که پارچه سفیدی دورش پیچیده شده بود تا از خون ریزیش جلو گیری کنه انداخت به ارومی پارچه رو باز کرد به طور طبیعی زخم بازوش نود درصدش بهبود پیدا کرده بود بدون حرکت اضافه دیگه ای لباس های تازه ای به تن کرد و مجددا به سمت پسرک برگشت که همچنان پلک های لطیفشو روی مردمک های چشمانش پایین اورده بود، نگاه کردن به اون پسر بر خلاف بقیه انسان ها حس خوبی بهش منتقل میکرد و این براش تا حدودی مبهم بود .
نیاز داشت که به شکار بره و جدا از اون فرد گرسنه که دردسر درسته کرده بود شکم خودشو هم سیر کنه؛ از قلعه خارج شد همونطور که داخل جنگل تاریک و مخوف قدم میزد و برنامه ریزی قبلی که از ورود یه اکیپ از انسان های گم شده توی جنگل داشت به سمت مسیر معیین شده قدم هاشو متغییر کردم طبق توانایی های که به واسطه نژاد برترش داشت دیدن، شنیدن و بو کشیدن خیلی از چیز ها حتی با وجود دورترین مسافت براش راحتر از هرکار دیگه ای بود .
تقریبا خودشو به نزدیکی حضور اون انسان ها رسونده بود برای آسون تر کردن کار خودش روی شاخه تنومند یکی از درخت های کهن و بلند اون محوطه کمین کرد به دلیل ارتفاع زیاد این درخت توی دید هیچکدوم از موجودات زنده اون اطراف نمیومد از قید دختری که لب اب روان رودخونه که جریان زیادی داشت رفته بود گذشت تنها سوژه ای که مورد نظرش بود مرد هیکلی و قد بلندی با موهای جو گندمی که چشمان روشنی که داشت به همراه پوست سفیدش توی شب هم مشخص بود تمام جزئیات این فردو از زیر نظر گذروند قبل از نزدیک شدن اون دختر به مرد و ملحق شدنش به بقیه افراد اکیپ به اصطلاح گمشدشون به سرعت پشت اون شخص فرود اومد به دلیل داشتن سرعت عمل بالای مخصوص خودش شنل مشکی رنگشو روی صورت فرد کشیدن و مجال حرکت کردن، تکون خورد یا حتی متوجه شدن از حضورش پشت اون مرد بهش نداد به سرعت دندون های نیش بسیار تیز و سختشو داخل گردنش فرو برد و تمام خون موجود در رگ های اون انسانو چشید و حتی قطره ای ازش در بدن اون مرد باقی نذاشت .
با اینکه طعم و رایحه مجذوب کننده و منحصر به فرد خون کای نداشت ولی باز هم برای رفع تشنگیش خوب بود، با عربده ای که مرد به دلیل سوزش و گزیده شدن گردنش کشید تقریبا ادم های اون اطراف از پدید اومدن اتفاق نا به سامانی اگاه شدن ولی وقتی که خودشو به اون محل رسوندن با تنها چیزی که مواجه شدن جنازه سرد مرد و جای نیش های قوی خون آشام بود اما هیچ مظنونی اون اطراف پیدا نکردن و این طبیعی بود که یه خون آشام بعد از رفع تشنگیش دیگه کاری به طعمه اش نداشته باشه .
YOU ARE READING
Dark Blood
Vampireگاهی وقتا آدما دلشون میخواد وقتی توی موقعیت مضخرفی قرار میگیرن حتی برای چند ثانیه ام که شده اون مکان مسخره و اون فضای متشنجو ترک کنن اما اینبار این موضوع فقط در حد یه خواسته نبود بلکه تبدیل به واقعیت شده بود اونم نه برای چند ثانیه . مدت طولانی تو ش...