Dark Bloodسرشو داخل گردن پسر کوچک فرو برد و تیزی دندان های نیششو روی پوست شکلاتی و براق پسرک فرود آورد پس از اینکه تونست درون یکی از رگ های گردنش نفوذ کنه جرعه ای از خون شیرین و غلیظش چشید اما چون به قصد گرفتن خون و جون از بدنش اینکارو نمیکرد به آرومی بعد از ثانیه ای دندان هاشو بیرون کشید ولی علاقه ای نداشت که بخواد از بدن خوش تراش و زیباش فاصله بگیره .
بدون اهمیت به موضوع دیگه ای اینبار به جای دندان های نیشش لباشو روی گردن کای قرار داد بوسه اروم و سطحی تونست جای لب های سهون رو موندگار تر کنه ، کای از این کار متعجب شده بود اما بعد از بوسه با مارک عمیقی که سهون روی پوست تیره اش به جای گذاشت حس عجیبی بهش منتقل شد که مجال پس زدن سهونو بهش نداد .
و همینطور مارک هایی که روی گردنش قرار میگرفت علاقشو نسبت به پس نزدن مخاطبش بیشتر کرده بود، سهون طوری که بتونه حس لذتیرو به فرد مقابلش منتقل کنه بوسه های خیس و پی در پی اشو بجای میذاشت راضی نشد که این بوسه ها فقط یه جای مشخص موندگار بشه و مسیرشو تا ترقوه ها و بین سینه های پسر شوکه شده ادامه داد مارک های عمیقش که کبودی موندگاری روی بدنش متولد میکرد، ترکیب پوست شکلاتی کای و وجود این کیس مارک ها بوم نقاشی مجذوب کننده متولد کرده بود که میتونست ساعت ها زل بزنه به این منظره و حتی پلک هم نزنه.
وقتی امتداد بوسه هاش رسید به نیپل های برآمده شدش ناگهان توسط پسر کوچکتر بین کارش وقفه افتاد، کای برای ادامه پیدا کردن این رونو مطمئن نبود نمیتونست انتهاشو پیش بینی کنه و حتی نمیتونست بدنشو در اختیار کسی که کامل نمیشناستش بذاره ولی این مقاومتش کار ساز نبود، سهون دستشو پس زد اما به همراه این پس زدن یه نگاه جدی و ترسناکی بود که کای مجاب کرد تا حرکت اضافه دیگه ای ازش سر نزنه.
مجددا از همون جایی که متوقف شده بود ادامه داد زبونشو به حالت دورانی دور نیپل برآمده کای به رقص دراورد هر لحظه و هر ثانیه که سهون بیشتر به کارش ادامه میداد حس جنون بیشتری به پسر جذاب زیرش منتقل میشد، بین یه دوراهی عظیم گیر کرده بود یکی شامل پس زدن خون آشام و مانع شدن برای پیشروی کردنش و یکی دیگه ساکت موندن و فقط لذت بردن از حس خوبی که بهش وارد میشد .
برای اولین بار بود که این حجم از حس لذت درون سلول هاش بوجود اومده بود و حتی با وجود فکرکردن به همه جوانب و کار هایی که قرار بود پس از این انجام بشه اما دلش از جهات زیادی راضی به پس زدن مجدد خون آشام نمی شد، پس آزادانه به خودش و سهون این اجازه داد که لذت هنگفتی بهشون منتقل بشه .
با هر کیس مارکی که پسربزرگتر روی بدنش بجای میذاشت و گاز ریزی که از نیپلش که جای حساسش هم بود کمتر میتونست خودشو برای ناله نکردن کنترل کنه اما همچنان موفق هم نمیشد این حس جنون درونشو پنهون کنه طوری که ملافه زیرشو بین چنگ محکم مشتاش اسیر کرده بود خودش بیانگر ماهر بودن سهون تو دیوونه کردن کای بود .
أنت تقرأ
Dark Blood
مصاص دماءگاهی وقتا آدما دلشون میخواد وقتی توی موقعیت مضخرفی قرار میگیرن حتی برای چند ثانیه ام که شده اون مکان مسخره و اون فضای متشنجو ترک کنن اما اینبار این موضوع فقط در حد یه خواسته نبود بلکه تبدیل به واقعیت شده بود اونم نه برای چند ثانیه . مدت طولانی تو ش...