I Am The Law Oh Sehun

270 25 9
                                    


Couple: KaiHun

Genre: OmegaVerse- Fantasy- Full Smut

***

-این قانون مسخره کاری میکنه تا همه دانش اموز ها دوباره دست به شورش بزنن.

-مدیر کیم، آلفای اصیل این شهر این قانون رو گذاشته، پدر و مادر ها و حتی روسای گروه هم باهاش موافقت کردن، هیچکس نمیتونه جلوش رو بگیره.

-یعنی چی که امگا ها و آلفا ها حق ارتباط با همدیگه ندارن؟ پس چجوری جفتمون رو پیدا کنیم؟

-خودش جفت نداره، برای همین عقده ای شده میخواد ماهم مثل خودش تا پیری جفت نداشته باشیم.

صدای خنده چند نفر از دانش آموز ها با انتهای جمله بلند شد و سری به نشونه تایید تکون دادند.

یک ماه پیش خبر باردار شدن یکی از دختر های امگای مدرسه، توسط آلفایی که همکلاسی اش بود، توی کل مدرسه و حتی شهر پیچید، و باعث شد تنها یک روز بعد از این اتفاق، قانونی سر در تمام کلاس ها و حتی ورودی مدرسه نصب بشه و تخطی گر به سه روز اخراج از مدرسه مجبور میشه.

قانونی که می گفت هر نوع ارتباط امگا با آلفا بی اهمیت به جنسیت در مدرسه ممنوع می باشد.

اینکه دوتا دانش آموز که همسن هم بودند و قبل از جفت شدن بچه دار شده بودند، ربطی به بقیه دانش آموز ها نداشت که این قانون مسخره برای کل مدرسه اجرا بشه.

بهتر بود اون دو نفر به تنهایی بار مجازات رو به دوش می کشیدن و از مدرسه اخراج میشدند، نه اینکه بعد از یک هفته به مدرسه برگردند و قانون جدایی آلفا و امگا در عرض یک روز با تصمیم گیری فوری شورا و به دستور آلفا کیم، مدیر مدرسه تصویب و اجرا بشه.

این نظر تمام دانش اموز ها بود...!

تمام دانش آموزها به شیوه های مختلف، از تعطیل کردن کلاس... بهم زدن امتحان... بهم ریختن سالن غذاخوری و حتی شعار دادن در محوطه مدرسه دست زده بودند اما هیچ نتیجه ای نداشت. قدرت و فرومون آلفا کیم به محض اینکه پیداش میشد، جرات رو از همه می گرفت و تمام دانش آموز ها رو آروم و مطیع میکرد و این باعث میشد دانش آموز ها متوجه بشن که برای ادامه دادن اعتراضاتشون یا حتی پیدا کردن جفت باید با تحصیل کردن و رفتن به یک دانشگاه خوب، خداحافظی بکنند. اگر آلفا کیم همچنان مدیر می موند.

-اگر بداخلاق نبود خودم مخش رو میزدم، چون جذابه ولی اخلاقش واقعا غیر قابل تحمله. خوبه که جفت نداره وگرنه دلم برای اون دختر خیلی می سوخت.

در حالیکه یکی از دانش آموز ها به سرعت وارد کلاس میشد، توجه بقیه دانش آموز ها که گرد میز و دور هم نشسته بودند بهش جلب شد و پسر با نفس نفس زدن و دست گذاشتن روی زانوش ترسیده و به سرعت گفت:

hedilla's oneshotsTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang