#پارت_دوم
جونگکوک که تازه دلیل رایحهی شکلات توی خونه رو پیدا کرده بود، با پوزخند همیشگیش نگاه خریدارانهای به پسر انداخت و گفت:
-سلام شکلات.
.................زلزلهای توی قلب تهیونگ اتفاق افتاد. اون آلفا...!
نکنه از افکار کثیف دوران هیت تهیونگ بیرون اومده بود؟
خون به گونههاش جریان پیدا کرد؛ اما تمام تلاشش رو کرد تا بیش از حد ریکشن نشون نده.
هوسوک که شاهد قرمز شدن گونههای تهیونگ بود، با جدیت به پسر آلفا تذکر داد:
-هی جونگکوک جئون، باهاش لاس نزن. اون قراره همخونهمون بشه!
اما جونگکوک همچنان با شرارت به تهیونگ نگاه میکرد. ابرویی برای هوسوک بالا انداخت و حق به جانب گفت:
-قانونی برای این وجود نداره...!
آهی از گلوی صاحب خونه خارج شد. اون آلفا غیر قابل کنترل بود.
تهیونگ که سکوتش طولانی شده بود، هول شده تلاش کرد مغز خاموش شدهش رو به کار بندازه... .
بیحواس تعظیم کوچیکی کرد، که باعث خجالت بیشترش شد. محض رضای خدا اینجا نیویورک بود!
-سلام، من کیم تهیونگم. امیدوارم باهم خوب کنار بیایم.
آلفای عضلانی که از رفتار و لحن کرهای تهیونگ خندش گرفته بود، با تمسخر گفت:
-قطعاً باهم خوب کنار میایم.
تنها دختر جمع که با سرگرمی به تنش میون اون دو نفر نگاه میکرد، با لحن غلیظ آمریکاییش که برای تهیونگ واضح نبود رو به جونگکوک لب زد:
-کنجکاوم بدونم چقدر طول میکشه با این یکی بخوابی...!
جونگکوک از شیطنت دختر خندهش گرفت و پس گردنی آرومی بهش زد که مصادف با چشم غرهی بتا به اون دو شد.
مرد اهمیتی به اراجیف اونها نداد و به تهیونگ گفت:
-بهشون توجه نکن پسر، بعضی وقتا بی ملاحظه میشن.
امگای شکلاتی که خوب متوجه جملات رزیتا نشده بود، سری برای هوسوک تکون داد. به هر حال قصدی برای ارتباط برقرار کردن با اونها نداشت.
اینکه اون دو نفر عوضی باشن یا زندگی با یک آلفا نرمال نباشه، اهمیتی برای تهیونگ نداشت!
آهی کشید و با لحن بیخیالی گفت:
-من مشکلی ندارم. فردا میتونم جابهجا بشم؟
هوسوک نفس راحتی از رفتار امگا کشید. انتظار داشت با دیدن جونگکوک از اجارهی خونه پشیمون بشه، اما انگار تهیونگ بیخیال تر از این حرفها بود.
هرچند، ته دلش امیدوار بود که پسر امگا هم مثل مستأجر قبلیش دلش رو به جونگکوک نبازه؛ چون دیگه تحمل دراماهای شکست عشقی رو توی خونش نداشت!
هوسوک تهیونگ رو مخاطب کرد:
-هروقت که دوست داشتی میتونی جابهجا شی تهیونگ.
-فردا ظهر اوکیه؟
پسر پرسید و هوسوک چشماش روی هم فشرد و برای جواب دادن تأملی کرد:
-آره؛ اما بعد از ساعت سه باید بیای چون تا اون موقع دانشگاهم.
تهیونگ سری به نشونهی موافقت تکون داد و بتا برای خروجشون از اتاق به سمت نشیمن اشاره کرد:
-مشکلی نداری یه قرارداد بنویسیم؟
تهیونگ استقبال کرد:
-البته.
پشت سر هوسوک از کنار پسر جونگکوک نام و رزیتا رد شد و بیرون رفت.
جونگکوک با ژست خاصی به چارچوب در تکیه زده بود و با نگاهش تهیونگ رو دنبال میکرد.
مرد به تهیونگ تعارف کرد تا بشینه و بعد با چند برگه و خودکار، به سمتش رفت و کنارش نشست.
-این قرارداد رو قبلا آماده کردم، کاملا قانونیه. میتونی ببری و به املاکی نشون بدی.
البته که این کار رو میکرد، تهیونگ بیش از حد ملاحظه کار و ترسو بود.
YOU ARE READING
Love in nyc
Werewolfخلاصه : تهیونگ امگایی که برای کارشناسی بورسیه دانشگاه هنر نیویورک رو میگیره و با هوسوک و رزیتا و جونگکوک همخونه میشه ... البته که زندگی در کنار جونگکوک براش بدون دغدغه نخواهد بود چون هردو دچار عشقی میشن که ازش فرارین .... بخشی از داستان : دیگه نمی...