P: 5( friends)

3K 397 45
                                        

𝐏𝐀𝐑𝐓 : 【5】

باید به لیلی می‌گفت که اون پسر عجیب و غریب رفتار می‌کنه و احساس خوبی به تهیونگ نداده!
__
همون‌طور که کیسه پلاستیکی حاوی الکل رو با بازیگوشی تکون می‌داد کشون کشون از پله‌ها بالا رفت و خودش رو جلوی ورودی رسوند؛ روز پر ماجرایی رو گذرونده بود و هنوز هم ادامه داشت؛ شاید می‌تونست با آبجو خودش رو آروم کنه و یه فیلم مِلوی عاشقونه توی اتاقش ببینه و در نهایت به خواب عمیق بره.

به‌شدت دلش برای دوستای کره‌ش تنگ شده بود. به‌خصوص دورهمی‌های گاه به گاه‌شون و سوجو نوشیدن تا خود صبح.

کفش‌هاش رو به سختی از پاهاش درآورد و بدون پوشیدن پاپوش به‌ سمت اتاقش راه افتاد که صدایی از پشت سرش که داشت اسمش رو صدا می‌زد به گوشش رسید.

- تهیونگ؟

به سمت صدا برگشت که با هوسوک مواجه شد. هوسوک با لبخند درخشان همیشگیش درحالی که از آشپزخونه خارج می‌شد به سمتش اومد. امگای شکلاتی با ادب سلامی داد و هوسوک سری تکون داد.

- هی پسر می‌خواستم بهت خبر بدم امشب دو سه تا از دوستامون قراره برای شام بیان، مشکلی نداری؟

تهیونگ مردد نگاهی به بتا انداخت. حالا اگه می‌گفت مشکل داشت براشون اهمیتی داشت؟ سری تکون داد و با تن صدای پایینی گفت:
- مشکلی نداره، من توی اتاقم می‌مونم.

هوسوک ابرویی بالا انداخت و گفت:
- من می‌خواستم دعوتت کنم امشب توهم بهمون اضافه شی. البته اگه دوست داشته باشی... اونا آدمای خیلی خوبین. دو نفرشون یه کاپل کره‌این به اضافه خواهر رز؛ مطمئنم ازشون خوشت میاد.

تهیونگ که از جمع‌های جدید فراری بود تعللی کرد که هوسوک اصرار کرد:

- یالا تهیونگ قبول کن. خوش می‌گذره!

با دیدن صورت مهربون هوسوک سری تکون داد و گفت:
- باشه

هوسوک ایولی زمزمه کرد و گفت:
- حول و حوش ساعت ۸ اینجان.

تهیونگ سری تکون داد و به سمت اتاقش راه افتاد.
وقتی وارد اتاقش شد کیسه قوطی‌های الکل رو کنار در اتاقش گذاشت و با همون لباس‌ها خودش رو روی تختش پرت کرد.

برنامه الکل خوردنش کنسل شده بود پس باید می‌خوابید تا برای شب سرحال باشه؛ چشماش رو بسته بود، داشت به خواب می‌رفت که صدای زنگ گوشیش بلند شد.

با چشمای بسته دستش رو داخل جیب شلوارش برد و گوشیش رو بیرون کشید؛ انگشتش رو روی صفحه کشید و بدون باز کردن چشم‌هاش جواب داد:
- بله؟
- با میکائیل جون خوش گذشت؟

با شنیدن صدای لیلی چشماش از هم باز شد و با عصبانیت سر جاش نشست.
- هی عوضی دفعه آخرت باشه منو با یکی مثل میکائیل تنها می‌ذاری!

Love in nycOnde histórias criam vida. Descubra agora