chapter 4

500 31 17
                                    

جی وون سریع به سمت پسرش رفت
جی وون :ربط نداره هان؟ من مادرشم
ولی یونگی بی توجه به اونا سمت در رفت
یونگی:زمان عروسی رو هر موقع میخواین بزارین مهم نیست
سئو جون:فک کردی با این کارت میزارم باهاش ازدواج کنی
یونگی پوزخندی زدو به راهش ادامه
یونگی:اوه آقای پارک اگه چشمتون ضعیفه من یه دکتر خوب سراغ دارم... آخه میدونی من همین الان پسرتو مارک کردم
اختیار اون دست منه

پارک با عصبانیت دندون قروچه ای کرد

سان ها:مین یونگی تو هیچ جا نمیری چون مارکی که گذاشتی دردناکه و باید پیش جفتت بمونی

یونگی :برام مهم نیس و اینکه اون امگا میتونه خودش رو پای خودش وایسه

و رفت...

سئو جون:میخواستیم دوباره با هم متحد بشیم نه؟

اون وو:من واقعا متاسفم ولی اون دیگه جفت حقیقیشه

سئو جون:فقط از عمارت من گمشید بیرون!
_________________________

Jimin's POV:
به شدت میسوزه... مث چی میسوزه اصلا گردنمو حس نمیکنم
جیمین:او... اوما
سرشو برگردوند گه چشای اشکیشو دیدم
جی وون:جانم؟
جیمین:اوما.. تروخدا یه کاری بکن خیلی درد داره
سرشو پایین انداختو گفت
جی وون :عزیزم هیچکس نمیتونه مارک آلفای خون خالصو تسکین بده به غیر از خود آلفا

نفس عمیقی کشیدو در ادامه ی حرفش گفت
"تو یکم استراحت کن من سعی میکنم تَبتو بیارم پایین "
انگار که منتظر این جمله بودم..
چون سریع خوابم رفت
__________
Yoongi's POV

ویسکیمو سر کشیدمو از تلخیش آهی کشیدم و نگاهمو به جونگکوک که میخواست ازم سوال بپرسه دادم
"هیونگ نباید اون کارو میکردی "
نامجون:من واقعا انتظار داشتم با جفتت مث آدم برخورد کنی
یونگی:مگه خودتون نمیگین جفتم ها؟ ینی اون برا منه ینی هر کاری بخوام میتونم بکنم
جونگکوک:هیونگ... تو خودت میدونی امگاها خیلی گرگینه های پاکو معصومین و نیاز به مراقبت دارن
وقتی میبینه آلفاش اینطوریه چه انتظاری از آلفا های دیگه داره؟
یونگی:تو هر وقت جفتتو پیدا کردی ازش مراقبت کن
نامجون:چی بگم بهت... من برم خونه جین منتظرمه
بعد از رفتن نامجون منو جونگکوکم با هم رفتیم
_____________________

Jee woon's POV

ظرف سوپی که آجوما درست کردو برداشتم
آجوما :خانوم زحمت نکشید من خودم برای ارباب جوان میبرم
جی وون:مشکلی نیست عزیزم میخوام خودم بهش سر بزنم
به سمت اتاقش رفتم
تا خواستم در بزنم هاله ای از نور طلایی از زیر در به چشمم خورد
با تردید درو واز کردم که با چیزی که دیدم سر جام خشک شدم

Writer's POV

جی وون در اتاقو باز کردو منشع اون نور طلایی رو دید
نوری که از ماه می تایید و خیلی زیبا بود
و پسرش رو دید که بالای تختش در هوا معلق بود
واقعا ترسیده بود
جی وون:ج.. جیمین

صدای به گوش جی وون رسید
"جی وون! فرزندم "
باورش براش سخت بود
الهه ماه بود که الان داشت باهاش حرف میزد؟
سمت پنجره رفت و ماه طلایی رو دید
جی وون:ال... الهه من
"جی وون! تبریک میگم... تو توانستی پسری را تربیت کنی که شایسته بودن به عنوان فرزند برگزیده الهه ماه باشد "
خشکش زده بود
ینی... جیمینش انقد خوب بود که الهه ماه انتخابش کرده بود؟
جی وون:الهه من.. من.. باورش برام سخته
"میدونم عزیزم.. میدونم.. یه عنوان الهه ماه باید یک سری نصیحت به تو بکنم

جی وون:امر بفرمایید

"جی وون عزیزم.. امگای زیبا از امشب چهارشنبه
یکُم جولای سال ۲۰۵۶ جیمین به عنوان فرزند برگزیده ی من اعلام میشه و همه باید این مسئله را بدانند... من نشانی پشت کمر جیمین گذاشتم که هفت ماه داره و این نشان دهنده این است که او فرزند منه ... او در ادامه ی زندگی اش سختی های فراوانی خواهد کشید اما مطمئن باش الهه ماه با اوست ، دردی که جفت او امروز به او داد توسط من تسکین یافته
و در آخر تبریک میگم "
دیگه صدایی نشنید انگار الهه ماه رفته بود
جیمین هنوز توی هوا معلق بود که آروم آروم به سمت پایین اومد و تمام نور اتاق و نور ماه مثل قبل شد
به سمت پسرش رفت
از ته دلش خوشحال بود
اشک شوقی روی گونه ی چپش ریخت
______________________
Jimin's POV

چشمام رو آروم باز کردم
تعجب کردم چون هیچ دردی حس نمیکردم
مامانم رو دیدم در حالی که داشت گریه میکرد
و در عین حال میخندید
جیمین:اوما... چرا تو اینطوریی؟
دستم و گرفت و از روی تخت بلندم کرد
به سمت آینه هدایتم کردو خواست لباسمو از پشت بده بالا
جیمین:اوما چیکار میکنی؟!
با گوشیش یه عکس از پشت سرم گرفت و بهم نشون داد
چی؟!
اینا چی بودن رو کمر من
جیمین:ا.. اینا.. چیه؟!
نگاهمو بهش دادم
جی وون:جیمین.. باورت میشه الهه ماه تورو به عنوان فرزندش قبول کرده باشه هان.؟
جیمین:خب... نه.
جی وون:خب عزیزم این نشونشه الهه ماه حتی درد مارک تو رو تسکین داده

وارد شوک خیلی عجیبی شدم... ینی چی... واووو
خیلی جالبه
جیمین:ینی... من لیاقت این جایگاهو دارم.؟
جی وون :مطمعنم که داری

Sea Of Tears☹︎Where stories live. Discover now