بهار ۲۰۲۲
موهام رو بلند کردم.
بهم میاد؟ نمیدونم و اصلا هم برام مهم نیست؛ چون خودم ازش خوشم میاد.
امروز همونی که ازش بدت میاد رفت و شب نشده اونی که باید به جاش اومد.
اعتراف کنم؟ اون خیلی جذابه!
مطمئناً اگه این یکی رو میدیدی من رو سریعاً از اونجا بیرون میکشیدی و نمیذاشتی دیگه سر کار برم چون... لعنتی خیلی بد تایپمه!پ.ن: دلم میخواست اینجا بودی و حسودی میکردی.
تابستان ۲۰۲۲
بالاخره فهمیدم، اسم پسرِ تهیونگه.
کیم تهیونگ.
من بهش میگم ته.
حوصله ندارم اسمش رو کامل صدا کنم.
البته که هیونگمه ولی برام مهم نیست، خیلی بهم میچسبه و من از این مورد خوشم نمیاد.
باهام راجع به همهچی حرف میزنه و به جای نخ بهم طناب میده.
وقتی بهش گفتم استریتم صورتش دیدنی بود.
به زور جلوی خودم رو گرفتم تا نخندم.
کاش اینجا بودی تا برات اینها رو تعریف میکردم.
این پسرِ واقعاً فکر میکنه میتونه مخم رو بزنه.
تلاشهاش خندهداره.پاییز ۲۰۲۲
باورت میشه تولدش با تولدم توی یه روزه؟
همکارهامون برای جفتمون تولد گرفتن!
با اینکه من به شدت معذب بودم معلوم بود به اون خوشگذشته و داشته حال میکرده.
برونگرای خوششانس!
جدیداً وقتی اطرافمه دیوارهای دورم رو بالاتر میکشم و گارد میگیرم.
جدی جدی باید استعفا بدم؟ داره میره رو مخم!زمستان ۲۰۲۲
من رو بوسید!
باورت میشه؟ وقتی ماشین خالی شد مچم رو گرفت و من رو به در کوبید و تا میتونست لبهام رو مکید!
حالا چرا؟ چون این دفعه شرایط خیلی وخیم بود.
بهم گفت حین مردن نمیخواد آرزوی بوسیدن این لبها به دلش مونده باشه!
به من چه؟ واقعاً به من چه؟
البته، نگران نباش!
وقتی کارمون تموم شد، و از زنده بودن جفتمون اطمینان حاصل کردم، توی پارکینگ یه مشت جانانه توی صورتش کوبیدم و وقتی که داشت خونِ رو لبش رو پاک میکرد، بهش یادآوری کردم که من استریتم!- دروغ محض ولی، اون که نمیدونه و همین مهمه.
الان هم اینجام، پای تختم و مشغول نوشتن این.
اون بوسه از ذهنم بیرون نمیره و من... من متنفرم از این که دارم به فراموش شدنت اعتراف میکنم.