تابستان ۲۰۲۴
سلام دفترچهی قبلی
این همون یادداشتیه که بهت قولش رو دادم.
خلاصه میگم:با کیمتهیونگ خوابیدم و الان رسماً دوستپسرمه!
البته که همچنان پررو و حسوده ولی لعنتی توی تخت خیلی کارش خوبه و ددیه~
دور شو! دیگه بقیهاش به تو مربوط نیست!با جیمین همچنان دوستم و باید بگم که... دوست جدید پیدا کردم.
مین یونگی!
یکم کمحرفه ولی خیلی قشنگ میخنده و باحاله.
نگران نباش دفتر عزیز، به این یکی میگم هیونگ- برعکس جیمین!دیگه آتشنشان نیستم، نه من، نه تهیونگ!
باهم یه کافه زدیم و اسمش رو گذاشتیم «شوگر».
تهیونگ میگفت توی یکی از کتابهایی که خونده طرف به پارتنرش میگفته شوگر و اون به محض شنیدنش، ازش خوشش اومده و همون لحظه این ایده به ذهنش رسیده.
من هم موافقت کردم چون محض رضای خدا، باید اون لبخند مستطیلی روی صورتش رو وقتی که داشت از اون کتاب تعریف میکرد میدیدی.با تهیونگ تا الان همهچی خوب بوده و من درکنار کافه رفتن، کلاس طراحی هم میرم.
دلم میخواد لبخند مستطیلیِ این پسر رو بکشم.
این آرزوی بچگیم بود و با هر پیشرفتی که توی این راه میکنم، یه حسی بهم میگه که راه درستی رو در پیش گرفتم و باید همینطوری ادامهاش بدم.حس میکنم این یادداشت داره خیلی بلند میشه پس آخرین چیزی که باید رو، اینجا برای تو مینویسم.
حالت خوبه؟ امیدوارم باشه.
خوشحالی؟ امیدوارم باشی.
میخندی؟ امیدوارم بخندی، هم لبهات هم چشمات.
واقعیت، دیگه راجع به زندگیت و این که چطور میگذرونیش کنجکاو نیستم اما، هر دفعه که یه چیزی من رو یاد تو میاندازه لبخند رو لبم میاد و آرزو میکنم که خوشحال باشی.
ممنون ازت که روزهای قشنگی رو بهم هدیه دادی و توی سختترین روزهام کنارم موندی.
موفق باشی هیونگ، هر جا هستی، خوشحال و سالم باش.
باز هم میگم، تو لایق بهترینهایی.پ.ن: تهیونگ داره صدام میکنه و باید بگم چون با مادربزرگش زندگی میکرد لهجهی بوسانی نداره.
و ممنون دفترچهی قشنگم، تا یه ساعت دیگه میسوزونمت و امیدوارم به خاطر این کار از دستم دلخور نشی.
تهیونگ اگه بدونه همچین چیزی اینجاست، قطعاً خودش من رو میسوزونه- اغراق میکنم.
کشت من رو، رفتم.