2023

174 31 3
                                    

بهار ۲۰۲۳

امروز متوجه یه چیزی شدم.
دیگه با اضطراب و تپش قلب از خواب بیدار نمی‌شم و وضعیت زندگیم اونقدر‌ها هم مزخرف به نظر نمی‌رسه.
الان که اومدم سر این دفترچه یادم اومد که خیلی‌وقته بهت فکر نمی‌کنم اما، همچنان دلم می‌خواد حالت خوب باشه.
لطفاً خوشحال باش چون تو لایقشی.
نمی‌دونم چرا احساسی شدم... اصلاً ولش کن.

تابستان ۲۰۲۳

عین احمق‌ها با این دفترچه اومدم توی دست‌شویی و دارم می‌نویسم!
حالا چرا؟ چون پنیک کردم!
اینجاست! دقیقاً اینجا و توی اون آشپزخونه لعنتی!
نمی‌دونم کیم تهیونگ از جونم چی می‌خواد اما لعنت، با اون باندانای قرمز به شدت جذاب شده!
به نظرت چرا انقدر دنبال منه؟ بهش می‌خوره از این پلی‌بوی‌ها باشه- البته که هست.
فقط نمی‌دونم با من چیکار داره.
دلم می‌خواد موهام رو بکشم و بعدش شوتش کنم بیرون!
باید جدی باهاش حرف بزنم؟ بهش بگم نمی‌خوام برم تو رابطه؟
یادم نبود، بهش گفتم استریتم و اون عوضی هرچی می‌شه بهم می‌گه تو که استریتی!
خب زهرمار!
دارم بی‌ادب می‌شم، باید برم.

پ.ن: این دفعه اگه من رو ببوسه لب‌هاش رو با کارد آشپزخونه‌ام می‌برم!

پ.ن که بعدها اضافه شد: من رو بوسید و منم همراهیش کردم!
می‌خوام جدی جدی این بار خودم رو بکشم! جلوم رو نگیر لطفاً!

زمستان ۲۰۲۳

حس می‌کنم باید ازم ناراحت باشی دفتر عزیز ولی حتی تو رو هم فراموش کردم.
تویی که تنها دوست من توی روزهای سخت بودی و بدون هیچ منتی پذیرای حرف‌هام شدی.
از اونجایی که خیلی‌وقته باهم حرف نزدیم باید بگم که...
اون پسرِ عوضی مخم رو زد!
بله، بله! همون کیم تهیونگ‌ معروف!
تک فرزنده، خونواده‌اش اینجا نیستند و بوسان زندگی می‌کنند ولی نمی‌دونم چرا لهجه‌ی بوسانی نداره-دفعه‌ی بعد ازش می‌پرسم.
حالم خوبه، دیگه به اون فکر نمی‌کنم.
نمی‌خوام دروغ بگم ولی همچنان هم براش آرزوی موفقیت دارم و دلم می‌خواد خوشحال باشه.
این‌ها رو به تهیونگ نمی‌تونم بگم چون از همین الان هم می‌دونم چقدر حسوده.
سال جدید رو نمی‌خوام با تو شروع کنم.
حتی نمی‌خوام با کیم‌تهیونگ شروع کنم.
می‌خوام با دفتری شروع کنم که با دیدنش یاد خودم بیوفتم.
نقش اصلی خودمم نه؟ این رو دیر فهمیدم اما فکر نکنم اگه تا ۷۰ سالگی زندگی کنم همچین هم دیر باشه.
ولی نگران نباش، اینجا برات یه یادداشت می‌ذارم.

The Notebook Where stories live. Discover now