p4

64 8 0
                                    

جنی :یه نفر به لیسا چاقو زده و زخمیش کرده
تهیونگ :چجوری ؟؟کی ؟؟
جنی وقت توضیح ندارم باید برم
تهیونگ:وایسا منم بیام
سوار ماشین شدن و حرکت کردن جنی توی راه فقط گریه میکرد و هی به تهیونگ میگفت اگه چیزیش بشه چی
تهیونگ  :نگران نباش چیزیش نمیشه
سریع خودشونو رسوندن بيمارستان و رفتن پیش جونگ کوک وقتی رسیدن پیش جونگ کوک جونگ کوک داشت با دکتر حرف می‌زد
جنی سریع رفت پیش دکتر و پرسید:حال لیسا چطوره
دکتر :حالش خوبه فقط خون زیادی ازش رفته زخمش عمیقه و طول میکشه تا خوب بشه باید ازش خوب مراقبت بشه

جنی:حتما خوب ازش مراقبت میکنم بعد از اینکه دکتر رفت جنی و تهیونگ و جونگ کو‌ک رفتن تو اتاقی که لیسا بستری بود اتاق ۴۵۸
جنی گفت :یعنی کار کی میتونه باشه ؟؟کدوم آشغالی این بلا رو سر لیسا آورده ؟؟
تهیونگ:کی جز اون مرتیکه نایت ممکنه این کار رو کرده باشه
جونگ کوک:ولی وایجی تو اون مهمونی چیکار داره آخه اصلا از کجا باید بدونه لیسا داره میره تولد بوگوم
تهیونگ:ساده ای کوکی مطمئنا نایت ما رو زیر نظر داره و دنبالمون میکنه کی میدونه اصلا ممکنه تو این لحظه اینجا باشه و درحال نگاه کردنمون باشه
نایت که پشت یکی از ستون ها وایساده بود به حرفاشون گوش میکرد با عصبانیت دندون هاشو رو هم فشار داد و زیر لب گفت:جئون جونگ کوک اگر فقط یکم دیر تر میومدی از شر یکی از شماها خلاص میشدم  و بعد نایت فحشی نثار جونگ کوک کرد و گفت :اول باید شر تو رو کم کنم و بعد  و سریع از بیمارستان رفت بیرون صحبت های تهیونگ و جنی تموم و به جونگ کوک نگاه کردن جونگ کوک توی فکر بود و اصلا متوجه نگاه های تهیونگ و جنی نشده بود که تهیونگ صداش زد و گفت:کوک کجایی ؟
جونگ کوک گفت : ها بله داشتم فکر میکردم
جنی :به چی ؟؟
جونگ کوک:به اون عوضی های توی تولد
جنی:مگه تو تولد چی شد که اینو میگی ؟؟
جونگ کوک:وقتی توی تولد میخواستم برم دنبال لیسا ببینم کجاست چرا دیر کرده
دوستای اون بوگوم حرومزاده بهم گفتن:از چیه لیسا خوشم اومده و گفتن.. و یه سیلی زدم و گفتم:حد خودتو بدون
و از اونجا زدم بیرون
جنی:خوب گفتی بهشون
تهیونگ: شیرم حلالت
جونگ کوک:دلم برای لیسا میسوزه که انقدر باهاشون مهربون بود ولی اونا راجبش اینطوری گفتن
جنی:دوستای بوگوم لنگه خود بوگوم هستن
بوگوم همینجوری لیسا رو ول کرد اول کلی بهش چرت و پرت گفت و بعد باهاش بهم زد
همون لحظه جنی خمیازه ای کشیده و جونگ کوک بهشون گفت :شما برین خونه
جنی: نه من باید بمونم پیشش تنهاش نمیزارم
جونگ‌کوک: این گند رو من زدم اگه زود تر میرفتم پیشش اینجوری نمی‌شد خودم میمونم و مراقبش هستم
تهیونگ: جنی کوک راست میگه ساعت 3نصف شبه و تو همینجوریشم خسته بهتره الان بریم و فردا دوباره بیایم پیشش
جنی:خیلی خب ولی قول بده مراقبش باشی اگه خبری شد بهمون بگو

" پرش زمانی "

صب شدا بود و لیسا به هوش اومد یکم چشم هاشو باز کرد و اطرافش رو نگا کرد و گفت:  من کجام ؟؟
وقتی جوابی نشنید چشماشو کامل باز کرد و متوجه جونگ کوک شد که روی صندلی کنار تخت لیسا خوابش بره لیسا شروع میکنه به زل زدن به قیافه کیوت تو خواب  جونگ کوک و لبخندی میزنه جونگ کوک بخاطر زل زدن های لیسا از خواب بیدار میشه و چشماشو تا نیمه باز میکنه اما لیسا به لبای صورتی جونگ کوک زل زده بود برای همین متوجه چشمای جونگ کوک نشد که نیمه باز بودن جونگ کوک چشم هاشو بست و بعد از چند ثانیه با چشمای بسته به لیسا گفت : به چی زل زدی  
لیسا :ها هیچی به چیزی زل نزدم
جونگ کوک: به لبام نگا میکردی می خوای ببوسمت
لیسا:آرهههه یعنی نه برو گمشو
جونگ کوک بوسه نرمی روی لبای لیسا گذاشت و گفته :میرم ببینم که باید مرخص بشی
لیسا که خشکش زده بود و چشماش از حدقه زده بود بیرون گفت:اون عوضیه جذاب چیکار کرد و تو دلش گفت چه لبای گرم و نرمی داره چی داری میگی لیساااا
بعد چند ثانیه جونگ کوک اومد داخل و گفت :میتونی همین الان یا دوساعت دیگه مرخص بشی
لیسا که تو رویا بود متوجه حرف جونگ کوک نشده و جونگ کوک بهش گفت :لیسا لیسا فهمیدی چی گفتم
لیسا :آ  آاره ف ففهمیدم
جونگ کوک لبخندی به لیسا زد و توی دلش گفت دارم خوب مخشو میزنم..

همون لحظه جنی و تهیونگ رفتن تو اتاق پیش لیسا جنی سریع رفت و لیسا رو محکم بغل کرد انقدر محکم بغل کرد که که لیسا دردی تو ناحیه شکمش احساس کرد وگفت:آخ جنی فشارم نده
جنی وای ببخشید نتونستم خودمو کنترل کنم نگرانت بودم
تهیونگ: چطوری مانوبان
لیسا:خوبم ولی تو چرا هنوز به من میگی مانوبان
تهیونگ :اینجوری میگم دوباره نگی پسر خاله شدی
لیسا: نبابا دیگه داداشمی
جنی: جونگ کوک کجاست ؟؟
لیسا: نمیدونم یکم پیش اومد تو اتاق و گفت میتونم مرخص شم بعد رفت بیرون
همون لحظه جونگ‌کوک اومد تو اتاق وگفت:سلام
جنی:سلام
تهیونگ :کجا بودی ؟؟
جونگ‌کوک:رفتم برگه ترخیص رو بگیرم

اینم از این پارت امید وآرام خوشتون اومده باشه نظرتونو بهم بگید 🪽🫧

 𝜗 euphoria 𝜚Where stories live. Discover now