p7

73 8 0
                                    

میخواست بره که با صدای پشت سرش بند شد ، همون صدای نحس .. همون قیافه قیافه ای جنی وقتی میدیدش حالش بهم میخورد
" دلت واسم تنگ شده بود مگه نه کیم "
میخواست دهن باز کنه ولی انقد بدنش یخ زده بود از ترس و نفرت نتونست حتی از سر جاش تکون بخوره
که از پشت با یه پارچه دهن جنی رو گرفت جنی خیلی سعی کرد که خودشو آزاد کنه از دست های اون آدم  ولی روی اون پارچه محلول بیهوشی ریخته بودن و جنی بیهوش شد
بعد بیهوش شدن جنی اون آدم با نایت  تماس گرفت و گفت : قربان کاری که گفتید انجام شد  کجا بیارمش
نایت: بیارش پیشم خودت خوب میدونی کجام ، کیم ووسوک
چشم قربان 
.

.

.

تهیونگ:  جنی چرا نمیاد ساعت 10 باید تا الان میومد
جونگ‌کوک:  افتادی تو دام عاشقی نفهمیدی نفهمیدی
تهیونگ : ساکت شو کوک خودم میدونم دوسش دارم ولی الان .. نگرانشم
جونگ‌کوک:  چرا ؟
تهیونگ : ساعت 8 از خونه زد بیرون تا بره و وسایلشو برداره و گفت زود میام ولی هنوز نیومده
جونگ‌کوک:  شاید داره همونجا آماده میشه
تهیونگ: نمیدونم آخه تلفنم جواب نمیده
همون لحظه لیسا با ترس از اومد پیش تهیونگ‌و جونگ‌کوک و گفت : از یه شماره ناشناس برام یه لوکیشن فرستاده و یه پیام داده.. که .. که ..
اگه جنی رو سالم میخوای باید بیای تا یه معامله کنیم
لیسا: ولی هر چی با اون شماره تماس میگیرم میگه که همچین شماره ای اصلا وجود ندارههه  چیکار کنیمم
تهیونگ : چی؟؟؟ لیسا آروم باش
لیسا که به سختی نفس عمیقی کشید گفت سریع باشید دوستم توی خطره و همینجوری قطره های اشک از چشماش پایین میومد
تهیونگ:  باید بریم همین الان
لیسا: منم میام ..
جونگ‌کوک : تو کجا میخوای بری همینجوری شم شرایط بدنی مناسبی نداری
لیسا : من کاملا سالمم تا وقتی هم که جنی حالش خوب باشه منم خوبم
همون لحظه روی گوشی لیسا یه پیام اومد و عکس جنی که روی صندلی بسته شده بود با سر و صورت خونی فرستاده شده بود
لیسا :باید بریم.. من دیگه نمیتونم..
لیسا: من با موتور میرم از پشت هوامو داشته باشین
جونگ کوک نگاهی به تهیونگ کرد و گفت چرا انقد این دختر زبون نفهمه
تهیونگ گفت : ساکت شو کوک حوصله ی خودمم ندارم و سوار ماشین شد
کوک : چرا سر من خالی میکنن آخه..
لیسا رفت سمت خونشو به سرعت سمت یه اتاق ته خونه رفت و اسلحه شو برداشت و یه شماره عجیبو وارد گوشیم کرد و به سرعت سوار موتر شد
همینطوری که حرکت می‌کرد جونگ کوک و تهیونگ بغلش میومدن
تهیونگ : چیکار میکنی لالیسا احمقی چیزی ؟
لیسا با گوشیش زنگ زد و گفت : جیسو اونی ، بهت نیاز داریم..
و گوشی رو قطع کرد وقتی به مقدس رسیدن لیسا نگاهی کرد و گفت : از اینجا تکون نمی‌خورید، خودم میدونم چیکار میکنم
تهیونگ : لیسا روانی بازی در نیار دختر خودتو به کشتن میدی وضعیت بدنت درست نیست
لیسا : خفه شو کیم تهیونگ یک کلمه دیگه حرف بزنی همین فردا سند همکاری فسخ میکنم
تهیونگ حرفی نزد چون میدونست لیسا لجباز تر از این حرفاس لیسا اسلحه شو برداشت و وارد شد
نایت : به به .. ببینین کی اینجاست ، خانوم مانوبان .. اوه دختر تایلندی کوچولو..
ساکت شو عوضی جنی کجاس
نایت: آروم باش آروم باش جنی .. همینجا
لیسا : دستت بهش بخوره قلمت میکنم اتیشت میزنم نایت
نایت : من ؟ نه نگران نباش علاقه ای بهش ندارم
لیسا : حقم نداری بزنی دستات کثیف تر از این چیزاس
ولی شاید یکی دیگه علاقه ی خاصی داره بهش نه
و یهو صدای سوتی اومد ، خودش بود ووسوک‌.....
لیسا وقتی اونو دید انگار روح از تنش پرید سریع به سمتش حمله ور شد و گفت ، آشغال عوضی میکشم تیکه تیکه ات میکنم اگه دستت به جنی خورده باشه سر نایون ازت گذشتم ولی خودتم خوب میدونی آشغال جنی چیزی نیست که بخوام ازش بگذرم
خب جنی اینجاس و جنی که پشت سرش با دستای بسته وایساده بود و داشت گریه میکرد ووسونک " قبلش .. "
میخواست دهن باز کنه که لیسا گفت : معامله نمیکنم ، جنی ام میگیرم
و تیرو گرفت و ۳ تیر به قلب ووسوک زد و گفت کار توام ، کم‌کم تمومه نایت خنده ای کرد و گفت همین که فهمیدم جنی سالمه کافیه
و جیسو با تیر وارد شد و گفت ‌، بلاخره میری آب خنک میخوری نایت ، شایدم رفتی بهشت البته بعید میدونم قبولت کنن و دستای نایتو دستبند زد
نایت : کیم جیسو .. نه .... نههههههه .. برای بار دوم .. نه فرار میکنم از دستت دوباره
جیسو : ساکت شو پیرمرد پلاسیده و نایتو برد سمت ماشینش
دستای جنیو باز کرد و جنیو بغل کردو گفت
هیچی نیست اونی .. گذشت تموم شد ، ببین مرد .. مرد کشتمش
جنی که هیچ حرفی جز گریه کردن نداشت آروم گفت : " لی..لیسا اونا .. اونا .. جسد نایونو داشتن .. اون .. اون میخواست‌ .. بهم تجاوز کنه بکشتم
من فکر کردم .. و بیشتر زد زیر گریه
لیسا آروم جنی رو بلند کرد و رفت بیرون
تهیونگ : " قضیه چیه لیسا اول که بهمون میگی نیا داخل بعدشم پلیسو میفرستی تو .. "
لیسا : " واقعا ببخشید بچه ها "
جونگ کوک : " همین که سالمی خوبه "
لبخندی زد و لیسا گفت : حالا بیاین بریم خونه جنی حالش یکم .. و نگاهی به جنی کرد که تازه یکم گریه هاش بند اومده بود
و سوار ماشین تهیونگ شدن و لیسا ام با موتورش به سمت خونه حرکت کردن ..
لیسا زنگی زد به جیسو : مرسی جیسو شی .. فکر نمیکردم ایندفعه هم به دادم برسی
جیسو : این چه حرفیه .. نا سلامتی دوستیما ، آها راستی زنگت میزنم لیلی سرم فعلا یکم شلوغه
لیسا : اوکی خداحافظ..
و وقتی رسیدن خونه تهیونگ درو باز کردن و وارد شدن
لیسا : " دقیقا قراره تا کی اینجا بمونیم "
تهیونگ : " تا وقتی بل و اون اکستم نابود شن "
لیسا اوهوم گفت و دست جنی گرفت و رفتن توی اتاق ..
.

.

.

سلام خوشگلای خاله رعنااا خب من بعد از یه عمر اومدمم و اینکه سعی میکنم از این به بعد زودتر پارت بزارم و ووت بدین خوشگلا و کامنت بزارید یکم دلم شاد شه آره خلاصه 😂🥲💗

 𝜗 euphoria 𝜚Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz