p6

61 10 2
                                    


"پرش زمانی "
صبح روز بعد
لیسا:یااااا جئون جونگ‌کوکاااا پاشوووو
جونگ کوک که داشت خواب شاه پریون میدید از خواب پریده و با یه قیافه ترسیده گفت:چی شده جنگ شدههههه
لیسا : از جنگ شده ولی توشکمم ...گشنمهههه
جونگ‌کوک:خوب برو یچی درست کن خودت
لیسا:یااا من زخمی شدمااا نمیتونم کاری کنممم
جونگ‌کوک: خب به من چههه
لیسا:  ... باشه فقط بعدا التشماسم نکنی به جنی هم میگم
جونگ‌کوک که حرفهای لیسا به یه ورش بود گرفت خوابید و بعد از چند ثانیه لیسا از اتاق زد بیرون و رفت توی آشپزخونه
لیسا:خب خب آقای جئون کارت تمومه
و بعد از مک‌دونالد برای خودش ‌کلی غذا سفارش داد
بعد از ده دقیقه زنگ در خونه به صدا در اومد  و همون لحظه جونگ‌کوک با صدای در خونه از خواب پرید
لیسا:آخ جونننن غذام اومدددد
لیسا بعد از تحویل گرفتنه غذا ها غذا ها رو رویِ میز چید و شروع به خوردن کرد همون لحظه جونگ کوک اومد و گفت:ایولللل مک‌دونالد
همون لحظه جونگ‌کوک میاد تا یه تیکه از کنتاکی ها رو بر داره که لیسا محکم میزنه رو دستش
جونگ‌کوک:یاا چه مرگته
لیسا:اینا مال تو‌ نیست
جونگ‌کوک: یعنی چی نیست
لیسا اون موقع بهت گفتم بعدا التماسم نکن حالا هم خودت برو یچی درست کن
جونگ‌کوک: آخه تو چجوری میتونی کل اینا رو بخوری؟؟
لیسا: اینجوری و یکم از برگرش رو گاز زد و خورد
جونگ‌کوک: باشه پس میشینم اینجا و تو باید اینا رو تا آخر بخوری اگه نتونی باید برام از مک‌دونالد هرچی خواستم بگیری
لیسا و اگه تونستم چی ؟؟
جونگ‌کوک: اگه تونستی که نمیتونی من غذا نمی‌خورم
لیسا:خوبه ... عالیه
تقریبا نیم ساعت گذشته بود که لیسا کل غذا هارو خورده بود
جونگ‌کوک:چجوریییی؟؟؟آخه مگه میشههه؟؟!! تو خیلی لاغری چجوری اینا رو تو خودت جا دادییی؟؟
لیسا:گفتم که میتونم... خب حالا برای چالش آماده ای
جونگ‌کوک  داشت از گشنگی میمرد ولی نمیخواست جلو لیسا کم بیاره گفت:باشه من آماده آمادملیسا:پس کل امروز جلو چشم باش که تقلب نکنی
جونگ‌کوک: باشه هر جور راحتی
بعد از تموم شدن حرف هاشون جونگ‌کوک رفت به طرف اتاقش
لیسا: یااا جئون کجا میری
جونگ‌کوک: تو اتاقم
لیسا: وایسا منم بیاممممم
جونگ کوک و لیسا باهم رفتن توی اتاق و جونگ کوک  در اتاق رو بست لیسا یکم معذب بود رفت و روی مبل گوشه اتاق کوکی نشست
تقریبا نیم ساعت گذشته بود و جونگ کوک از شدت گشنگی همه اشیا توی اتاق رو از جمله لیسا رو داشت غذا میدید
لیسا: چیه چرا بهم زل زدی ؟
جونگ‌کوک: چی ها هیچی همینجوری
جونگ کوک که دید لیسا سرش تو گوشیشه و حواسش بهش نیست خیلی آروم در در کشویه خوراکی هاشو باز کرد و یه دونه کیک تی تاب
برداشت و گذاشت تو جیبش و به بهونه
دستشویی از جاش بلند شد
لیسا:کجا میری وایسا ببینم من دنبالت میام
جونگ‌کوک: میخوام برم دستشویی میای ؟
لیسا: ها نه نه برو
جونگ‌کوک پوزخندی زد و از اتاق خارج شد رفت توی دستشویی و خیلی آروم شروع کرد خوردن کیک وقتی از دستشویی اومد بیرون دید که تهیونگ و جنی از سرکار برگشتن
جونگ‌کوک: برگشتین بالاخره
لیسا که تازه متوجه برگشتن جنی شده بوده با دو رفت طرف جنی و بقلش کرد
لیسا: اونییییی برگشتی میدونی تو این یه مدت چقدر بهم سخت گذشت اگه بدونی جونگ‌کوک چقدر اذیتم کردددد
جونگ‌کوک:  چرا گوه میخوری ؟؟
لیسا: ببخشیدا ولی ما غذای شما رو نمیخوریم آقای جئون
جنی: مگه چیشده ؟
لیسا: جونگ‌کوک برام صبحونه درس نکرد ومن خیلی حالم بد بودم تازه مجبور شدم مک‌دونالد سفارش بدم با اینکه دکتر بهم گفت که غذای سنگین نخورم
جنی: که با تعجب داشت به لیسا نگا میکرد گفت: ولی دکتر نگف غذای سنگین نخوری
لیسا که داشت دراما کویین بازی در می‌آورم و خودش اصلا خبر نداشت چیا دکتر گفته گفت: چرا گفته شخصا به خودم اومد گفت
جونگ‌کوک: زر میزنه بخدا اره براش صبحونه درس نکردم ولی این که حالش خیلی بد بوده چرت و پرته از منم سرحال تر بود تازشم چون واسش صبحونه آماده نکردم یه روز حق ندارم غذا بخورم
لیسا: الان دیگه داری
جونگ کوک:هه مطمئن بودم اینو میگی ها!!چیییی؟!!میتونم بخورم ؟
لیسا: واقعا مثلا برات سواله پوست کیک تی تاپ  تو دستشویی بود
(شما یه کیک خفن تصور کنید 😂😭)
ادامه حرف لیسا: بعدشم وقتی خوردی دیگه شرط مزه نمیده
جونگ‌کوک که تو کونش جشن بود خیلی خونسرد گفت:آها و رفت تو اتاقش
بعد از رفتن جونگ‌کوک جنی و تهیونگ زدن زیر خنده
لیسا: چیه ها به چی میخندی و اونم  رفت تو اتاقش
جنی: این دوتا واقعا اسکلن
تهیونگ: میگم چیزه میای امشب باهم بریم شام بخوریم ؟
جنی: باشه فقط قبلش من میرم خونه یکم کار دارم
تهیونگ: باشه میخوای باهات بیام
جنی : نه مرسی خودم میرم
تهیونگ: اوکی
جنی: بعد از ناهار میرم و یکم وسیله برمیدارم از خونه
(جنی به سلامتی کلیداشو پیدا کرد میدونم ریدم به روم نیارید😂🥲)
تهیونگ:اوهوم
جنی: برای ناهار کیمباپ و بولگوگی درست میکنم
تهیونگ: نمیدونستم از این چیزا هم بلدی
جنی: منو دست کم گرفتی ها

"پرش زمانی"
جنی: لیسا کوک تهیونگ بیاید ناهار آمادست
لیسا: ای جانن
جونگ‌کوک: ایول غذا
تهیونگ: امیدوارم حداقل سر غذا دعوا راه نندازید
لیسا: من میخوام غذامو با آرامش بخورم اگه کوک کرم نریزه معلومه که دعوا نمیشه
جونگ‌کوک:  کرم از من نیست از اون زنیکه اس
لیسا: این حرفتو نشنیده میگیرم
جنی: یااااا بچه ها ساکتتتت شیددد و این آدم غذاتونو بخوریدتهیونگ: فشار نخور شیرت خشک میشه
بعد از ناهار جنی از خونه تهیونگ زد بیرون که بره و لباساشو بر داره رسید خونه و رفت داخل خونش رفت توی اتاقش و شروع کرد وسایلی رو که لازم داره برای امشب درحال جمع کردن وسایلش بود که یهو

بعد از یه عمر پارت جدید گذاشتم ببخشید ولی ممکنه از این به بعد پارت ها کوتاه تر از پارت ۱ و ۲ باشه 🥲🥲🪽🫧

 𝜗 euphoria 𝜚Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt