7.پوسیدن در آب و شاید در عمقِ انکار؟

4 2 0
                                    

"متاسفم جو.نمیخواستم بی ادب باشم وقتی داری کمکم میکنی از یه چیزایی سر در بیارم." صادقه و توی صداش قابل شنیدنه..و آرومه.مثل حالت عادیش دور و بر سم،مورگان و فلیکس.فقط وقتی عادی نیست یادت میره کی بود و دعا میکنی برگرده.
نه اینکه منو اونقدر بترسونه نه،من فقط متاسف بودم که چجور به چیزها واکنش نشون میده.
اون باید یاد بگیره آروم باشه،هرچند حدس میزنم حتی بهتر از من بدونه.

"یعنی داشتی موقع شنا کردن فکر میکردی؟"

"اوهوم." نزدیکتر شنا کرد و این بار حتی حس کردم دستاش ریلکستر تو آب حرکت میکنن.میبینین؟آب بهترینه.به نظرم لازمه بیشتر شنا کنه،با این نسبتا تندخو بودن.

"خب؟هنوزم میخوای بری سراغ نقشهٔ بچگونت؟میدونی که لازم نیست عجله کنی اگر مطمئنی یه روز میتونی همون بشی.و مهم نیست کی فکر میکنه تو کی هستی هیرو.تو خودتو میشناسی؟پس این برای کل دنیا کافیه." ساکت بود.

خدایا،امیدوارم زیاد فیلسوفی به نظر نیام..بعضی مواقع حتی میا هم نمیفهمید چی میگفتم.

"چی باشم؟" صداش ضعیف بود.

"وفادار.یا یه عاشقِ وفادار..نکته اینه که،اگر نبودی هم،خوشحالی.برادرت با یه دختر موفق شد،تو با خودت و من فکر میکنم پدر و مادرت این رو میفهمن..یا باید بفهمن."

دیگه شنا نکرد.تو آب ایستاده بود،رخ به من درحالی که دستاش به آرومی اومدن بالا،به دو طرف چوبها تکیه دادن.

"تو فکر میکنی اونا باید؟" انگشتای پام رو به کف پاهام چسبوندم،آرزو میکردم خودش رو به پاهام نچسبونه.اینجا تاریکه و من یکم دور و برش نگرانم.اولش خوب بود..الان نیست.

"آره."

"لطفا دستمو بگیر.برای اینکه تو آب بپوسم زیادی جوونم،هنوز نه." گفت و بلاخره خندیدم،خوشحال بودم از اینکه جو معذب بودن رو از بین برد.

"تو مطمئنی؟فقط دو تا دست من با یه دونه دست تو برابری میکنه!" الکی تلاش کردم بازوش رو بلند کنم در حالی که به راحتی انداختمش تو آب.زد زیر خنده.

"نه نه اینجوری نه.ببین." دستشو به دستم رسوند و به راحتی کشیدش.انگار من پرم.ولی این پر تو آب افتاد.آب توی بینیم دوید در حالی که نفس کشیدمش،رفتم تو عمق آب.یه لحظه یخ زد.

"لعنتی جو!" دستاش بالای من قابل دیدن بودن،تند تند دور خودش حرکتشون میداد.وقتی انگشتای پام کف منطقه رو لمس کرد،رو به پایین فشارشون دادم و اومدم بالا،کنارش،لبخند زدم.

"فاک زهرمو ترکوندی جو." کف دستش نشست روی بازوم.

"من میدونم تو آب چیکار کنم هیرو.خونهٔ دوممه." خودمو کشیدم بالا و لرزیدم.مایوم حسابی سنگینه و نمیتونم درست بایستم.خودشو کشید بالا و حولش رو دور بازوهاش پیچید.

let Me hold You | Herophine Fiction (Persian)Onde histórias criam vida. Descubra agora