آخر و زمان... چیزی بود که از وقتی چشم باز کردم دور و اطرافم بود، همه اون فیلمای تخیلی که میگفت یه روز ویروس زامبی کل دنیا رو میگیره، تحقق پیدا کرده بودند.
اما خوب در کنار این ویروس انسان های باقی مونده هم برای بقای خودشون کار های کردن؛اینکه بخوای تمام زامبی ها رو درمان کنی سخته و خیلی هزینه داره، اگه بگی هزینش چیه؟
خوب همین قدر بگم که خطر تبدیل شدن به یکی از اون جسدای متحرک هزینه بزرگیه!
پس کاری که کردن این بود، ژن انسان ها رو ارتقا دادن... چطور؟
دیگه از من نخواین شرح پزشکی بدم براتون، چون بلد نیستم... همینقدر که میدونم، یک سری ژن حیوانات درنده در کنارش یک ژن رادیواکتیوی.بچه ها متولد شده مثل لاکپشتهای نینجا، یا مرد عنکبوتی یا مرد آمریکای نشدن؛ بدنشون در برابر گاز گرفتگی زامبی ها قوییتر شد و در کنارش وقتی به سنی رسیدن، اسلحه های که بر اساس ژن رادیواکتیوشون بود، به دست میگرفتن.
از اون دوره بچه های زیادی نیست؛ بیشتر بچه ها قبل تولد میمردند....
یونگی با شنیدن اینکه جیمین داره درباره چه چیزای به بچه ها توضیح میده، با اخم خودشو بالای سرشون رسوند.
یونگی_جیمین!
مرد بی توجه به مرد مو سفید داشت، داستانش رو ادامه میداد؛ یونگی که دید مرد مو مشکی بهش بیتوجهِ سمتش رفت و یقه تیشرتش رو گرفت و کشیدش و با خودش به بیرون اتاق برد.
صدای اعتراض مرد مو مشکی، باعث خنده دو فرزند اونا میشد.یونگی_یوجین، سووگی، بگیرین بخوابین.
جیمین _ دِ لعنتی، ولکن! یونگی چیکار میکنی؟
یونگی اونو وسط پذیرایی ول کرد و با اخم بهش زل زد
یونگی_خدای من چیکار میکنی؟ یادت رفته قرار بود که اونا چیزی از اون دوره لعنتی ندونن؟ بعد تو درباره آزمایشات مزخرف اون دوره و زامبیا حرف میزنی!
جیمین به هر جای غیر صورت مرد خیره شده بود
جیمین_اونا وسایلمون... یعنی ترکمون تو رو و شمشیرم رو دیدن، ازم پرسیدن... خوب منم یکم جو گیر شدم!
یونگی نفسش رو بیرون داد و روی کاناپه نشست و جیمین کمی بعد کنارش نشست.
جیمین_میدونم از اون دوره خوشت نمیاد، اما خوب اگه اون موقع نبود که ما هم رو نمیدیم! دختر و پسرمون رو پیدا نمیکردم. تازه ما بیشتر زمین رو از زامبیا پاک کردیم، بچه ها میتونن به اینکه ما همچین کاری کردیم افتخار کنن!
یونگی شونهای بالا انداخت، اون واقعا به اون دوره افتخار نمیکرد، دوره ای که فقط خون و تاریک یه... چیزی برای افتخار نداره!
°فلش بک
وقتی چشمام رو باز کردم، یه جای مثل سلول زندان بود؛ یه محیط که بوی الکل و بیمارستان میداد اما یه بوی دیگه که هم حس میکردم
YOU ARE READING
Bow and sword
Actionآخر و زمان... چیزی بود که از وقتی چشم باز کردم دور و اطرافم بود، همه اون فیلمای تخیلی که میگفت یه روز ویروس زامبی کل دنیا رو میگیره، تحقق پیدا کرده بودند. ... یونگی_فقط سلاحتون رو بردارین، مهم نیست کجا میریم! ... مشخص بود که اون پسر یکی از بچه های...