گرگ سفید

23 8 2
                                    

با ووت دادن خوشحالم میکنید
ㅇㅅㅇ

____________________________

زن با چشمای که کم مونده بود از حدقه بیرون بزنه به پسر خیره موند.

جیمین حداکثر 70 تا می‌روند و میتونست بگه، اینجا تا چند هفته پیش کاملا پاک بود، اما همین الان کلی زامبی اینور و اونور بودن، باورش نمیشد اینقدر آدم رو زمین باشن، البته اون به اندازه روز‌های عمرش جنازه متحرک دیده بود.

با دیدن یه سوپری که به نظر متروکه بود،در و شیشه‌هاش سالم تر از بقیه سوپری و مارکت های دیگه بود، ایستاد؛ تعداد زامبی و آپارتمان ها رو چک کرد، اما چیز دیگه توجه‌‌ش رو جلب کرد.

جیمین_دوربین؟

به دروبین‌های مدار بسته زل زد، لعنتی حتما تا حالا شناسایی شده بودن... ماشین رو روشن کرد و بی توجه به زن که مدام سوال می‌پرسید رانندگی می‌کرد، زامبی و هر چیزی که سد راهش میشد رو زیر کرد.
هر کجا که میرفت، متوجه دروبین های که اونا رو تحت نظر گرفتن میشد، با برخورد اولین تیر به ماشین جیغ زن رو شنید.

زن_ اینجا چه خبره؟

دستش به داشبورد بود و به جیمین با وحشت نگاه میکرد.
جیمین کوچه دیگه‌ای پیچید و اما حتی کوچیک ترین پس‌کوچه تحت نظر بود.

جیمین_ خفه شو! فاک شناسایی شدیم

زن که انگار حالا معنی تیر و موقعیتی که توش بودن رو فهمیدی سمت عقب برگشت تا بتونه، کلاشینکف رو برداره.

زن_عین آدم بود

Oops! Questa immagine non segue le nostre linee guida sui contenuti. Per continuare la pubblicazione, provare a rimuoverlo o caricare un altro.

زن_عین آدم بود

از پنجره بیرون رفت و اولین پهپادی که دید رو زد و بعد از سعی کرد، حسی که خیلی وقته خوابیده رو بیدار کنه، پهپاد و دروبین ها رو نشونه می‌گرفت و بی هیچ خطای تیرها به هدف میخوردن  و جیمین هم با کلتش زامبی های سد راهش رو هدف قرار می‌داد.
زن با تموم شدن خشابش داخل ماشین اومد و خم شد تا سریع تر اسلحه بعدی رو برداره.

جیمین_ اون قدر که فکر می‌کردم بی دست و پا نیستی!

زن نیشخندی زد و کلتش رو برداشت و پهپادی که سر جیمین رو هدف گرفت بود و با 5 تا تیر پشت هم از بین برد.

Bow and swordDove le storie prendono vita. Scoprilo ora