Part1:"innocent"

194 19 16
                                    

پیشنهاد می‌کنم قبل از پارت آهنگ secret love song_ little mix رو پخش کنین♡
○●○●○●○●○●○

[When you hold me in the street,
وقتی تو خیابون دسته منو می‌گیری،
And you kiss me on the dancefloor,
و در پیست رقص منو می‌بوسی،
I wish that it could be like that;
ای کاش می‌تونستیم اینجوری باشیم؛
Why can't it be like that? Cause I'm yours.
چرا نمی‌تونیم اینجوری باشیم؟ چون من متعلق به توئم.]

کوله‌ی طوسی‌رنگش رو روی میز فلزی  گذاشت و بطری آبش رو از داخل کوله‌ش بیرون کشید. سرما خورده بود ولی نمی‌تونست توی تمریناتش شرکت نکنه. زمان زیادی به مسابقات مهم و تعیین کننده‌ی سرنوشت شاگردهاش نمونده بود و جیمین باید تموم تلاشش رو می‌کرد تا از اون زمان طلایی به خوبی استفاده کنه. باید همون‌طور که همیشه از شاگردهاش می‌خواست تموم خودشون رو برای اجراها بذارن، خودش هم باید تموم تلاشش رو می‌کرد تا همه‌ی استعداد شاگردهاش رو بیرون بکشه و بتونه زیباترین تصویر رو ازشون توی صحنه‌ به نمایش بذاره.
البته هر کسی رو که می‌تونست با اون حرف‌ها گول بزنه، خودش رو نمی‌تونست. خودش به‌خوبی می‌دونست که اون حرف‌ها تماما بهونه بود. بهونه‌ای برای دیدن دوباره‌ی اون پسر. بهونه‌ای برای این‌که حتی ذره‌ای از روزش رو با اون پسر بگذرونه. بعنوان وارث بعدی کمپانی والتر، نیازی نبود اون شغل دوم رو توی کمپانی خودش قبول کنه چون همون‌طور هم سرش با کارهای کمپانی شلوغ بود و هیچ زمان اضافه‌ای نداشت. اما اون بیدار موندن شب‌هاش رو قبول کرده بود تا فقط لحظه‌ای توی هوایی نفس بکشه که اون پسر درونش بود.

[We keep behind closed doors;
پشت درهای بسته موندیم؛
Every time I see you, I die a little more
هر بار که می‌بینمت، بیشتر می‌میرم.]

ماسک مشکی‌رنگش رو پایین کشید و جرعه‌ای از آب سرد نوشید و اهمیتی به این‌که درد گلوش با اون کار بیش‌‌تر از قبل شد، نداد. بطری رو روی میز فلزی گذاشت و به سمت اعضا که در حال تمرین بودن، برگشت.
سالن باشگاه به درخواست جیمین با دیوار شیشه‌ای به دو قسمت تقسیم شده بود. نیمی از دیوارهای مشکی‌رنگ اون با آینه‌های بزرگی برای شاگردهای جیمین پوشیده شده و نیمی دیگه با دستگاه‌های بدنسازی پر شده بود.
ایستاد و با دقت به دختری که به تنهایی می‌رقصید، خیره شد. اون‌روز نمی‌تونست چیز جدیدی بهشون آموزش بده و فقط می‌تونست با دقت به رقصشون، به مدل گام برداشتن، چرخیدن و حس و حالت چهره‌شون نگاه کنه و مشکلاتشون رو بهشون بگه.
روی میز فلزی نشست که نگاهش از آینه به خودش افتاد. سمت تاریک سالن نشسته بود ولی باز هم چشم‌های گودرفته، صورت رنگ پریده و موهای نامرتبش مشخص بود. با دست‌هاش کمی موهایی که حالا کمی بلندتر شده بودن رو مرتب کرد‌ تا کم‌تر آشفته به‌نظر برسه. نمی‌خواست کسی از حالش خبردار بشه چون واقعا دوست نداشت توی اون ساعت به خونه برگرده.
و همچنین دلش نمی‌خواست تصویر ناخوشایندی از خودش توی ذهن اون پسر برجای بذاره.
نگاهش رو به آرومی چرخوند و به وسط سالن، جایی که اون فرد ایستاده بود، خیره شد. تاپ مشکی‌رنگ خیس از عرقش، به بدنش چسبیده بود. تیکه‌هایی از موهای بهم‌ریخته‌ و خیسش روی صورت قرمز‌ شده بخاطر فشار تمریناتش، افتاده بود و اون رو خواستنی‌تر از همیشه کرده بود. لب‌های باریکش اسیر میون دندون‌های مرتبش بود و با مهارت حرکت چین‌آپ* رو انجام می‌داد.

【𝗔𝗕𝗗𝗜𝗧𝗢𝗥𝗬】Where stories live. Discover now