-flashback-
گیلاس شراب رو روی نردهی سفیدرنگ گذاشت و از جایی که ایستاده بود به مهمونهایی که مشغول حرف زدن باهمدیگه بودن، خیره شد. با نوک انگشتهاش مشغول چرخوندن مایع سرخرنگ داخل گیلاس شد و به صدای موسیقی آرومی که پخش میشد گوش داد. جایی که ایستاده بود تقریبا تاریکترین قسمت اون پنتهوس بود که توسط نور ماهی که از پنجرههای بزرگ خونه عبور میکرد، روشن شده بود.
اون اولین باری بود که به خونهی خانوادهی پارک رفته بودن. خانوادهی پارک برخلاف موفقیتهای زیاد و سرشناس بودنشون، کمتر توی جشن و مهمونیهای خانوادههای دیگه حضور داشتن و خودشون هم بخاطر خانوادهی مستبد خانمپارک، هیچوقت جشنی نگرفته بودن. تا اینکه برای اولینبار بخاطر موفقیت فوقالعادهشون توی شراکت با کمپانی مشهور ژاپنی، مهمونی بزرگی برپا کرده بودن. ساتومی یوشیتاکا، مدیرعامل جدید اون کمپانی ژاپنی علاوه بر ثروت زیادش، مردی بود که آوازهی چشمچرانیها و سرخوشیهاش بین همکارها و رقباش میچرخید ولی چیزی از ارزش کمپانیش کم نمیکرد. مردی که علاقهی شدیدی به بالرینها داشت و جونگکوک شنیده بود که چندین بالرین مشهور اما تازهکار رو با وعدههای دوستداشتنی اما دروغین به بالینش برده بود و درنهایت با از بین رفتن استعدادهاشون، رهاشون کرده بود.
اما کی جرعت مقابله و رودررویی باهاش رو داشت؟
چندین بالرین در حال اجرای بالهی 'دریاچهی قو' بودن و جونگکوک میتونست بگه که هیچ حسی از اون اجراها نمیگرفت. نه اینکه اجرای اون بالرینها ضعیف باشه فقط جونگکوک با داستان اون باله، مشکل داشت. دریاچهی قو راجب دختری زیبا اما طلسمشده و شاهزادهای سردرگم بود. داستان تخیلی و غیرمنطقیای با پایان غمگین. هر چند، خیلیها اون پایان رو منطقی و دوست داشتنی میدونستن.
داستان درمورد زیگفرید، شاهزادهای بود که در سن بیستویک سالگی با قوی زیبایی برخورد کرد که در نیمهشبها به شکل انسان درمیاومد.
ملکهی قوها زنی فوقالعاده زیبا به اسم اودت بود و توسط طلسم جادوگری به اسم وانروثبارت به شکل قو در اومده بود و تنها راه رهایی از اون طلسم ابراز عشق مردی با قلبی پاک بود.
بعد از اون ملاقات، جادوگر که یکی از استادان زیگفرید بود، دیگه اجازهی ملاقات اون دو رو نداد تا دخترش به همسری شاهزاده دربیاد و با طلسمی دخترش رو به شکل اودت درآورد.
ابراز عشق شاهزاده به دختر جادوگر، خیانت به اودت محسوب شد و باعث جاودان شدن طلسم اودت شد. اودت اندوهگین خودش رو داخل آب پرت کرد و شاهزاده بعد از فهمیدن حقهی جادوگر بعد از اودت خودش رو داخل آب پرت کرد. عشق عمیق بینشون باعث شکستن طلسم بقیهی قوها شد و در نهایت روح اودت و زیگفرید به سمت آسمون پرواز کردن.
دم عمیقی گرفت و نگاهش رو از مهمونها گرفت و به مایع قرمزرنگ داخل جام داد. اعتراف میکرد وقتی برای اون مهمونی آماده میشد، انتظار زیادی ازش داشت ولی انگار اون مهمونی به اندازهی چهرههای خنثی خانم و آقای پارک، حوصلهسربر بود.
پس جونگکوک ترجیح داد بهجای اینکه کنار بزرگسالها بشینه و حتی توی زمان استراحتش هم درمورد کار صحبت کنه، به طبقهی بالای پنتهوس بره و از نمای سئول توی تاریکی شب که با نور ماه روشن شده بود، لذت ببره. فوقالعاده بود. همونطوری که همیشه انتظار داشت، طراحی تموم خونههای اون ساختمون بینظیر بودن. نقش و نگارهای ظریف، چیدمان تحسینبرانگیز وسایل، ترکیب خلاقانهی رنگها و حتی آکواریوم بزرگی که در انتهای راهرویی که توش بود به چشم میخورد، تمومشون در نظرش شبیه یه اثر هنری بودن.
نگاهش به آرومی چرخید و بار دیگه از بین در باز به آکواریوم بزرگ و زیبا خیره شد. اشکالی نداشت اگه یکم توی خونهشون سرک میکشید؟ جونگکوک واقعا دوست داشت بیشتر راجب اون خانوادهی مرموز بفهمه.
راجب اینکه دقیقا چرا هیچوقت جشنی داخل اون خونه گرفته نشده بود.
راجب اینکه چرا پسر کوچک اون خانواده، توی جشن حضور نداشت؟ پسری که خیلی زیاد راجب زیبایی چهره و اخلاق خوبش شنیده بود.
یا اینکه آیا واقعا آقایپارک معشوقه و پسر نامشروعش رو توی خونهش زندانی کرده؟ آقایپارک درواقع فقط دو پسر داشت که پسر بزرگترش، پارکهوسوک رو به فرزند خوندگی قبول کرده بود و پارکجیمین هم پسر واقعی و وارث بعدی کمپانی والتر بود. شایعههایی وجود داشت که آقای پارک علاوه بر دو پسرش، پسر دیگهای هم داره اما پنهانش کرده و این دلیلیه که هیچوقت جشنی توی اون خونه برگزار نمیشه.
یکم کنجکاوی که اشکالی نداشت؟ تا وقتی که کسی پی نمیبرد، مشکلی نبود. خب، اینطور نبود که اگه وارد اون قسمت از خونه بشه واقعا بدن سرد و بیجون دوتا آدم رو ببینه؟ نیشخندی زد و به آرومی، بدون اینکه یک نفر از افراد طبقهی پایین رو متوجه خودش کنه به طرف دری که کمی ازش باز بود، رفت و در رو کاملا باز کرد.
YOU ARE READING
【𝗔𝗕𝗗𝗜𝗧𝗢𝗥𝗬】
Fanfiction↝Kookmin version "بوسههای ما از قلبهایی که لمسشون کردن، پاک نمیشن." •°|Couple: kookmin, taejin °•|written by: felora •°|genre: mystery, romance, criminal, smut °•|introduction : [جیمین نمیدونست کجاست یا چه اتفاقی براش افتاده؛ فقط وقتی بهخودش او...