S1Part16

260 47 25
                                    

جونگ کوک با لبخند توی گروه پیام گذاشت.

- بچه ها من رات شدم ....ولی فقط چند ساعت بود.

تهیونگ - حالت چطوره ؟

یونگی - از امگاها دوری کن...

نامجون - چطوری بچه ؟

جونگ کوک تایپ کرد

- من پیش جیمین هیونگم ...‌ اومدیم ویلاشون توی خارج از شهر .... حالم خوبه نگران نباشین....

ارسال کرد و سریع صدای پیام گوشی ش بلند شد .

جین - کجایین ؟ ما هم بیایم پیشتون اگه اوکی اید...

جونگ کوک با چشم های گرد گوشی رو برداشت و از اتاق خودش خارج شد و سمت اتاق جیمین رفت و در رو باز کرد .
جیمین در حالی که حوله ای دور کمرش بود با علامت های سکسشون جلوی آینه ایستاده بود و داشت موهاشو خشک میکرد . با صدای در برگشت و نگاهی به جونگ کوک انداخت .
جونگ کوک با لذت به علامت ها نگاه کرد . انگار که اون علامت ها اون رو صاحب جیمین میکرد اما از قبل جیمین مارک اصلی رو روی اون گذاشته بود بدون اینکه خودش خبری داشته باشه .
جونگ کوک لبخندی زد و گفت

- جین گفته میشه ما هم بیایم ویلا ؟

جیمین متعجب گفت - میخوان بیان ؟ خب بیان... خانواده ی عزیز که بعد ناهار دارن میرن....

جونگ کوک سری تکون داد و تایپ کرد

- آدرس رو جیمین براتون می‌فرسته خانواده ش بعد ناهار میرن ما منتظریم ...

هوسوک علامت اوکی میفرسته .....

همون لحظه از اتاق دیگه ای لیسا و رزی خارج شدند توی راهرو ایستادند و نگاهی به جونگ کوک و جیمین انداختند . جونگ کوک سریع طوری ایستاد که اونها نتونن بدن جیمین رو دید بزنن و جیمین در کمدش رو باز کرد و به سرعت پیراهنی بیرون کشید و پوشید .

رزی با نیشخند گفت

- شنیدم کل شب بیرون بودین ... اوه... آلفا شدی ؟ تبریک میگم ....

جونگ کوک جدی سر تکون داد و زیر لب تشکری کرد .
لیسا با قیافه موشکافانه به جونگ کوک نگاه کرد .
جیمین که به تندی لباس عوض کرده بود کنار جونگ کوک ایستاد .
رزی نگاهی بهش انداخت و ابرویی بالا داد و دست لیسا رو کشید و رفتند .
جیمین و جونگ کوک هم نگاهی بهم انداختند و خندیدند و پایین رفتند .
توی سالن ناهار که می‌خوردند جیمین گفت

- بچه ها هم دارن میان ... من و جونگ کوک می‌مونیم...

بابای جیمین نگاهی به جیمین و جونگ کوک انداخت و گفت

- جدا ؟ باشه مشکلی نیست ...

لیسا آروم پرسید - یونگی هم هست ؟

جیمین نگاهی به رزی و لیسا انداخت و گفت - اره هست اونم دوست منه....

لیسا - پس اگه توی جمعتون امگا هم هست ایرادی نداره من و رزی بمونیم ؟ ما خیلی کم اینجا بودیم ....

مرگ عاشقانه/Romantic death(جیکوک، کوکمین)Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang