قسمت هشتم : مست
_نه، من به اون دورههمی کوفتی نمیام. این حرف آخرمه.جیمین پوفی کشید و به هیونگش که خودش رو گوشهی تخت جمع کرده و سرش تو گوشیاش بود نگاه کرد" مسخره نشو هیونگ. معلومه که میای. قراره باهم الکل بخوریم، به سال اولی ها بخندیم و کلی خوش بگذرونیم."
جین سرش رو بالا آورد تا چشم غرهای به جیمین که توی اون کت چرم و شلوار جذب مشکی شبیه الههها شده بود بره. یه مهمونی با وجود دوست های خودش و البته کیم نامجون سال اولی؟ نه، ممنون. جین ردش میکرد.
یونگی بالاخره با خمیازهای از جلوی آینه کنار اومد و جیمین برای دیدنش چرخید. دوست پسرش توی کاپشن آمریکایی سبز رنگ و شلوار زاپ دارش درست مثل مین یونگی شده بود!
"خیلی خوشگل شدی هیونگ." جیمین بیاختیار گفت و یونگی با لبخند دستی لای موهای پسر کوچیکتر کشید "تو هم همینطور عزیزم."
جیمین بدون هشدار دادن به دوست پسرش برای خراب کردن موهاش گلوش رو صاف کرد و بازوی یونگی رو گرفت"هیونگ، جین هنوز حاضر نیست."
بزرگترین پسر با ناباوری نفسش رو بیرون داد و پاهاش و به تشک کوبید "من نمیام. چرا نمیفهمید؟"
اینبار جیمین بود که چشم هاش رو تو حدقه چرخوند و با خستگی گفت "نمیشه که تنها بمونی. حالا انگار اگه بیاد اونجا خوابش به واقعیت میپیونده. یه دورههمی میخوایم بریم دیگه."
مو بلوند با شنیدن اون جمله چشم هاش رو گرد کرد و با اخم به پسر کوچکتر توپید" گمشید برید به اون دورههمی و بعدم برگردید. ولی من ن. م. ی. ا. م. "
واژهها رو یکییکی تلفظ کرد و بعد دست به سینهی به میلهی پشت تخت تکیه داد. دیگه زمانش بود که اون دو نفر از اتاق بیرون برن و جین رو با خودش تنها بزارن.
ولی جیمین بدون توجه به حرف دوستش، سرش رو روی شونهی یونگی گذاشت و گفت "هیونگ، میشه بهش بگی زود باشه؟ خسته شدم."پسر بزرگتر نفسش رو بیرون داد و با چهرهی همیشگیاش رو به جین گفت "پاشو هیونگ. قبل از اینکه شمارهی کیم نامجون و از جونمیون بگیرم و بهش زنگ بزنم بگم دربارهاش چه خوابی دیدی."
مو بلوند با بهت آهی از گلوش بیرون داد و با ناباوری گفت" یونگ، من و به جیمین فروختی؟"
مو مشکی همونطور که جیمین رو به سمت در ورودی دنبال میکرد، نیشخند زد" بیخیال جین. به خاطر جیمین حتی حاضرم زمین و هم به فضاییها بفروشم. تو که چیزی نیستی!"
دستی لای موهای مشکیاش کشید و بعد از گفتن جملهی بیرون منتظریم، جین رو با بهتش تنها گذاشت.
.........
این خوب نبود. اصلا خوب نبود.چرا کیم نامجون لعنتی باید توی اون پلیور نقرهای همرنگ موهاش و اون شلوار زاپ دار و زنجیر دار انقدر خوب به نظر میرسید؟ و اون حلقهی استیل توی گوش هاش و انگشر سیاه رنگش چی میگفتن؟ قرار بود برای به قتل رسوندن آدما از خونهاش بیرون بیاد؟
ESTÁS LEYENDO
Trapping you | Namjin
Fanficکاپل :نامجین ساب کاپل : یونمین ژانر : برشی از زندگی، عاشقانه، اسمات خلاصه : کیم نامجون معمولا آدم برنامه ریزی نیست. ولی اگر چیزی رو بخواد، برای به دست آوردنش حاضره هر نقشهای رو عملی کنه. و حالا بعد از ورود به دانشگاه پسر مو نقرهای چیزی رو پیدا کرد...