part1

749 98 19
                                    

قطرات آب روی موهاش پخش میشدن و به سمت شونه و بازوهاش لیز میخوردن طوری که تمام بدنش زیر دوش آب خیس شده بود، قطعا یه حموم آب گرم برای جونگکوکی که خسته به نظر میرسید ایده جالبی بود ولی همچنان از افکار پریشونی که در ذهن پسر شکل گرفته بود جلوگیری نمیکرد.
تعطیلات اخر هفته نزدیک بود ولی چه فرقی به حال جونگکوک میکرد؟ اونکه شغل دولتی مثل کارمند یه شرکت رو نداشت تا تعطیلات اخر هفته بتونه استراحت کنه، اون یه ایدل معروف بود که امروز از ضبط اهنگ جدیدش برمیگشت.

از حموم بیرون اومد هنوز دمای بدنش بخاطر گرمای آب بالا بود، حوله‌‌ای رو که دور کمرش بسته بود باز کرد و تیشرت سفید رنگ همراه شلوارک مشکیشو پوشید.
پوسترهای رنگی روی دیوار اتاقش خودنمایی میکرد و کوک لحظه‌ای چشمای درشت مشکی رنگش به سمت پوسترای رو دیوار کشیده شد، بینشون فقط پوستر شاهزاده تهیونگ چشم کوک رو گرفته بود!

درسته اون ایدل معروف از شاهزاده کشور خوشش میومد، پوستر و عکس هرچی مطلق به اون شاهزاده بود رو درون اتاقش ذخیره کرده بود، داخل کمد و یا روی دیوار و هرجایی که کوک بتونه هروز چهره پسر دوست داشتنیشو ببینه، اون مطمعن بود فقط روش کراش داره نه اینکه واقعا عاشقش باشه ولی نمیدونست یه کراش نمیتونه کوک رو از خود بی خود کنه!

با جرقه‌ای که به مغزش خورد از افکار عجیب و غریبش که به تازگی درمورد اون شاهزاده شکل گرفته بود بیرون اومد و به سمت اشپزخونه حرکت کرد میخواست قولی که به طرفداراش داده بود رو امشب عملی کنه و اون قول اشپزی کردن تو لایو بود.

به نظر ظاهرش خوب بود موهاش کمی نم داشت ولی از جذابیتش کم نکرده بود، دوربین رو تنظیم کرد تا طرفدارا دید بهتری از اشپزخونه و کوک داشته باشن، از دید بقیه اشپزی کردن تو لایو مسخره به نظر میرسید ولی کوک اینو دوست داشت، حتی با وجود خستگی بازم وقت گذروندن با طرفداراشو دوست داشت.

با شروع لایو جونگکوک لبخند خرگوشی زد که باعث نمایان شدن دندوناش و جمع شدن گوشه های چشمش شد و این ذوق تو چهرش رو نشون میداد بدون صبر شروع به حرف زدن کرد تعداد طرفداراش توی لایو هر لحظه داشت بالاتر میرفت و کوک دیگه بابت این موضوع تعجبی نمیکرد چون اون خیلی معروف بود!

درونش حس هیجان داشت، نمیدونست بخاطر اولین اشپزی توی لایو بود یا مشروبی که قبلش خورده بود ولی سریع دست به کار شد و با اوردن سبزیجات از داخل یخچال شروع به صحبت کرد
"خب اول باید اینارو ریز ریز خورد کنم، اوه یادم رفت قبلش باید آب رو میذاشتم تا بجوشه"

درحالی که داشت گوجه هارو اروم خورد میکرد کمی سرشو خم کرد تا کامنت هارو بخونه با دیدن کامنتی که نوشته بود "مگه میخوای رامیون درست کنی کوکی؟ ماهم بلدیم اونو درست کنیم" ابروهاش به سمت بالا رفت خیلی سعی کرد نخنده ولی امان از خاکی بودن جونگکوکی توی لایو، با صدای نسبتا کلفتی که ساختگی بود به قصد ادا دراوردن شروع به صحبت کرد کرد
"البته که رامیون هم ایده بدی نیست"

و دوباره خنده ریزی از چهرش نمایان شد، بعد سپری شدن دقایقی طولانی غذای خوشمزه جونگکوک اماده بود درحالی که روی صندلی وزنشو مینداخت به دوربین خیره شد بود و کمی از غذای که دست‌پخت خودش بود رو مزه کرد
"اوه عالیه"
چشماش از خوشمزگی بسته شد و سعی میکرد محتویات غذارو داخل دهنش مزه مزه کنه، باز کردن تیله های مشکیش با برق خاصی که داخل چشماش پیدا بود به دوربین زل زد
"واقعا نمیدونید چقدر عالیه"

در طول لایو کوک درمورد دوره های اشپزی که وقتی نوجوون بوده گذرونده صحبت کرد و با اوردن مشروب موردعلاقش به ادامه لایو پرداخت، اون اهمیتی نمیداد که داخل لایو مست بشه چون به نظرش در زمان مستی روی خودش کنترل زیادی داشت.

طرفداراش پشت سرهم کامنت میذاشتن و کوک با ریز کردن چشماش سعی میکرد اونارو بخونه که یکی از کامنتا توجهش رو جلب کرد
"جونگکوک در حال حاضر از کسی خوشت نمیاد؟ هیچوقت خبر قرارت با کسی نیومده خیلی کنجکاوم"
کوک میدونست نباید درباره این مسائل صحبتی کنه ولی مستی اثر خودش رو گذاشته بود و با لبخند بزرگی سرش رو تکون داد
"اوه من، راستش یکی هست که خیلی ازش خوشم میاد"
بعد گفتن این جمله کامنتا مثل بمب ساعتی منفجر شد و همه فقط جمله "اون فرد کیه؟" رو کامنت میکردن
کوک صحبتی نمیکرد و لایو کاملا توی سکوت فرو رفته بود اون به صفحه گوشیش خیره بود و چشماش با کمی هیجان تکون میخوردن بعد از سکوتی که خودش ایجاد کرده بود دوباره به حرف اومد
"همتون اون رو میشناسید، کسی که قلب منو به لرزه در میاره ولی این فقط یه کراشه"
کوک ریز میخندید و سعی میکرد تا با ارامش صحبت کنه و کامنتا هارو یکی در میون میخوند
"اسمش؟ اون فرد کیم تهیونگه"

_____

همونطور که گفتم کوتاه بود این پارت فقط شروع داستان رو نشون میداد از پارت بعدی طولانی تر مینویسم براتون.

the eyes of the moonWhere stories live. Discover now