part2

636 91 40
                                    

"اسمش؟ اون فرد کیم تهیونگه"
کوک هیچ اهمیتی به موقعیتی که توش قرار گرفته بود نمیکرد، اون لحظه جونگکوک فقط میخواست تمام احساساتی که روی دوشش سنگینی میکرد رو با طرفداراش درمیون بزاره درحالی که نمیدونست چه گند بزرگی میزنه!
همچنان که کامنتا درحال ترکیدن بود و هرلحظه تعداد بیننده ها بالاتر میرفت، کوک خیره به دوربین تای ابروهاش رو به سمت بالا متمایل کرد و باعث گرد شدن چشمای بزرگش شد
"اوه ساعت ۳ صبحه"
با لحنی که توش تعجب موج میزد به زبون اورد و بعد با جمله دوم خودش خندش گرفت
"کیم تهیونگ من ساعت ۳ صبح توی لایو بهت اعتراف کردم"

خواننده حواس پرت بعد از اندکی مکث با طرفداراش خداحافظی کرد، چند دقیقه بعد از قط کردن لایوش به خواب سنگینی فرو رفت حتی متوجه زنگ خوردن های پی در پی گوشیش هم نشد.

پلکاش اروم از هم فاصله گرفتن و درد مبهمی روی سرش احساس میکرد، بدنش رو کمی روی تخت بالا کشید و با انگشتاش چشماشو مالید تا کمی تاری چشمش بهتر شه
"اه سرم"

کوک با صدای گرفته‌ای زمزمه کرد، مغزش اماده تجزیه و تحلیل اتفاقات دیشب بود که گوشیش زنگ خورد و کوک کمی دستشو دراز کرد با برداشتن تلفنش و دیدن اسم مدیر کمپانی اخم محوی بین ابروش شکل گرفت
"چرا اول صبحی باید صدای تورو بشنوم"
کوک با همون صدای گرفته غرید و جواب تماس رو داد، بدون اینکه اجازه سلام کردن داشته باشه مدیر کمپانی با عصبانیت پشت تلفن شروع به صحبت کرد
"جئون جونگکوک تا ۵ دقیقه دیگه کمپانی باش"

کوک بدون اینکه بتونه جوابی بده تلفن روش قط شد و با شوک به صفحه نمایش گوشیش خیره شد، مگه چیکار کرده بود؟
اون خواننده با یاداوری حرفای که شب قبل توی لایو بیان کرده بود چشماش تا اخرین درجه گرد شد و سریع از روی تخت بلند شد تا بره گندی که زده رو جمع و جور کنه!

-------
تهیونگ پاشو روی پای دیگریش انداخت و با چهره شیطون به لایو خواننده‌ای که دیشب کل شبکه های کشورو ترکونده بود خیره شد
"اون پسر دیوونست"
جمله‌ای بود که شاهزاده با خودش زمزمه کرد و باعث خنده روی لباش شد، تهیونگ فردی جذاب بود اون در تمام موقعیت های که توش قرار میگرفت تماما همه چیو زیر کنترل خودش در میاورد!
اون شاهزاده خودشو تو دل همه جا کرده بود و هیچکس حق مخالفت با دستورات اون رو نداشت در کنار اینا تهیونگ فردی اجتماعی بود و این موضوع سبب شده بود که در دوران دبیرستان که به مدرسه پسرونه میرفت از پسرا نامه های عاشقانه بگیره و حتی دانشگاه، اون شاهزاده نه تنها به نظر دخترا هات بود بلکه نظر پسراهم همین بود!

اینکه تهیونگ این موضوع رو عادی میدید کاملا درست بود ولی دل بیچاره تهیونگ تاحالا از هیچکس خوشش نیومده بود بخاطر همین زمانی که بهش اعتراف میشد کاملا عادی برخورد میکرد و نمیخواست دل طرف مقابل رو بشکنه درحالی که تو وجودش کاملا بی حسی احساس میشد، ولی بعد دیدن لایو اون خواننده معروف حس میکرد نمیتونه خندش رو کنترل کنه

اون خنده از روی تمسخر و یا تحقیر نبود!
خود تهیونگم نمیدونست خندش دقیقا چه احساسی رو میرسونه ولی خوب میدونست که از اعتراف اون خواننده خوشش اومده، اون پسر خیلی شجاع بود که جلوی طرفداراش همچین چیزی رو بیان میکرد.

تهیونگ تبلت رو روی میز رها کرد و با شیطنت نگاهی به دستیار خصوصیش کرد
"شماره تماس، ادرس خونه و هرچیزی که مربوط به این پسره رو برام بیار"

_____
"برام مهم نیست اون فرد کیم تهیونگه، اصلا هرکی میخواد باشه الان گند زدی تو همه چی و گیی بودنت رو کاملا نشون دادی"

مدیر کمپانی با حرص تمام جملات رو بیان میکرد و سعی در کنترل کردن خودش داشت
"جونگکوک یه بیانه منتشر میکنم که اونشب مست بودی و حواست نبود چی میگی توام نامه عذرخواهیتو زودتر بنویس"

کوک تمام مدت سکوت کرده بود، چی میتونست بگه؟ مدیر کمپانی داشت حقیقت رو میگفت اون قانون هارو زیر پا گذاشته بود و عجیب تر از اون هیچ حس پشیمونی درونش وجود نداشت و بلعکس کمی خوشحال بود
"به نظرم نیازی نیست بیانه منتشر کنید، اینکه اهمیتی ندیم این مسئله کوچکتر میشه و کمتر به چشم میاد"
کوک این جمله رو با لحن ارومی بیان کرد و با سکوت سنگینی مواجه شد و متوجه شد باید اون مکان رو ترک کنه
با تعظیم کوتاهی از دفتر اون مدیر عصبانی بیرون اومد، خودشم خوب میدونست حرفاش منطقی نیست و این مسئله نه تنها کوچیک نمیشه بلکه بزرگترم میشه ولی الان وقت تمرکز روی البوم جدیدش بود نه احساساتش به اون شاهزاده پس تمام سعیش رو در بی اهمیت کردن اون موضوع انجام داد!

کوک کل روزشو تو استودیو گذروند و اخرشب به خونه برگشته بود، بعد اون ماجرا که هفته پیش اتفاق اوفتاده بود هروز جونگکوک به این شکل میگذشت و اون پسر حتی شبکه های اجتماعیشم چک نمیکرد چون حوصله هیت های که بی رحمانه تو صورتش کوبیده میشد رو نداشت، سوالی کنی کوک رو تو افکارش غرق میکرد این بود که آیا اون شاهزاده لایو رو دیده؟ مگه میشه ندیده باشه همه ازش خبر دارن!

این کمی نگرانی تو دل کوک مینداخت ولی همچنان به خودش اطمینان میداد که "اون شاهزاده مگه بیکاره بشینه لایو منو تماشا کنه"
شقیقش رو کمی ماساژ داد تا دوباره حواسش به سمت نوت ها پرت بشه ولی با پیامک های که تند تند داشت رو صفحه نمایش گوشیش خودنمایی میکرد اخمی بین ابروش شکل گرفت
"این ناشناس کیه؟"

سوالی بود که کوک از خودش پرسید و وارد صفحه چت شد

کوک کلافه از دست افرادی که نمیدونست چطور شمارش رو گیر میارن و اذیتش میکنن دستی به صورتش کشید همزمان گوشیشو خاموش کرد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


کوک کلافه از دست افرادی که نمیدونست چطور شمارش رو گیر میارن و اذیتش میکنن دستی به صورتش کشید همزمان گوشیشو خاموش کرد

و از اون طرف خبر نداشت که قلب تهیونگ به سرعت داشت تو سینش کوبیده میشد و خودشم حتی دلیلی برای این واکنش بدنش نداشت!

------
اینم از پارت ۲
حرفی سخنی؟

the eyes of the moonWhere stories live. Discover now