part3

498 68 14
                                    

خمیازه‌ای از سر خستگی کشید و با قفل کردن انگشتاش دست هاش به سمت بالا سوق داد تا کمی بدن گرفته شدش رو کشش بده، جونگکوک اونشب هم تا نیمه های صبح کار کرده بود تا از افکار های مزاحم داخل ذهنش خلاص شه و انگاری موفق شده بود تا چند ساعتی به شاهزاده و ناشناسی که چند روزه با خط های مختلف بهش پیام میده فکر نکنه.

خواننده هیچ نوع حدسی درباره اینکه اون ناشناس کیه نداشت فقط به نظرش اون فرد یکی از فن های مزاحمش بود، تصمیم گرفته بود فردا که به کمپانی میره قضیه رو بگه تا بتونه خطش رو عوض کنه واقعا حوصله سروکله زدن با مزاحمارو نداشت!

البته که اون ناشناس فردی عجیب و غریب بود، پیام های مثل "صبحت بخیر" و یا "زیاد کار نکن" گاهی هم "روز خوبی داشته باشی" میگفت ولی کوک همچنان به این فرد مشکوک بود و میخواست سریع از دستش خلاص بشه.

صبح اونروز جونگکوک با مدیر کمپانی صحبت کرد و خطش رو تغییر داد خوشحال از اینکه دیگه کسی نمیتونه باهاش در ارتباط باشه و میتونه درون کار خودش رو غرق کنه از کمپانی بیرون اومد غافل از اینکه اون شاهزاده برنامه دیگه‌ای برای اذیت کردن خواننده دوست داشتنیش ریخته بود!

-------
"با مدیر کمپانی صحبت کردم"
تهیونگ لبش رو با زبونش تر کرد
"خب چیشد؟"
مشتاقانه به دستیارش خیره شد
"سریع قبول کردن و شماره جونگکوک رو دادن از فردا کلاس خصوصیتون برگذار میشه"

تهیونگ که راضی از نتیجه نقشه‌ای که ریخته بود لبخند پر رنگی رو صورتش نشوند و با سیو کردن سریع شماره جدید جونگکوک، پلک هاش رو بست و سرش رو به صندلی بلندی که روش نشسته بود تکیه داد
شاهزاده هنوز هم نمیدونست چرا تا اینجا پیش رفته، اون نمیدونست چرا هرچیزی که مربوط به اون خوانندس باعث حس و حال عجیبی درونش میشه
اون شاهزاده حتی جونگکوک رو از نزدیک ملاقات نکرده و فقط یه اعتراف تو لایو باعث شد اینجوری از خود بی خود بشه؟ چقدر عجیب به نظر میرسید.

-------

"شما بدون مشورت با من قبول کردید!"
جونگکوک که به نظر عصبی میومد سعی در کنترل کرد ولوم صداش داشت
"آروم باش جونگکوک این یه شانس خوب برای توعه تازه طرف آدم معروفیه فقط لازمه ۱ ماه مربی پیانوش باشی"
جونگکوک که دیگه خسته از ادامه بحث اخمی بین ابروش نشست و نگاهش رو به چشم های بی رحم مرد میانسال داد
"زمان کلاس هارو خودم تعیین میکنم و اینکه تو استودیو خودم بهش اموزش میدم"
خواننده که به نظر کمی آروم شده بود چینی به بینی خوش فرمش داد
"شمارش روهم برام ارسال کن"

مدیر کمپانی که لبخند رضایتی روی صورتش نمایان شده بود سری تکون داد و با عجله شماره فردی که باعث بیشتر پول دراوردنش میشد رو برای جونگکوک فرستاد، غافل از اینکه همون فرد میتونه با زدن مخ جونگکوک باعث نابودی کمپانی و سهامش بشه!

the eyes of the moonWhere stories live. Discover now