بعد قط کردن ویدیو اونو تو صفحه رسمیش اپلود کرد و ذوق زده دست دوست پسرشو گرفت
"من مطمعنم الان خانوادم شروع میکنن به تماس گرفتن و منو به رگبار بستن"
با خنده گفت و خودشو جلوتر کشید، تهیونگ آدمی نبود که زیاد درمورد مسائل شخصیش با خانوادش صحبت کنه چه برسه به علنی کردن رابطش!
درسته اون ویدیو که همین الان اپلود شد، حکم کام اوت رو داشت و از کارش به هیچ وجه ناراضی نبود چون میخواست کل دنیا بفهمن که جئون جونگکوک دوست پسر اونه."هی کمپانیم الان پدر منو در میاره"
جونگکوک با خنده شروع کرد ادای رییس کمپانیو دراورد و با کلفت کردن صداش سعی کرد اخم مصنوعی بین ابروش ایجاد کنه
"جونگکوک تو قوانینو زیر پا گذاشتی ارزش سهام الان میاد پایین من فقط بخاطر خودت میگم!"
و به حالت عادی برگشتخنده های هردوتا پسر استودیو رو پر کرده بود، هردوی اونها هیجان خاصی درونشون به وجود اومده بود و همین باعث نزدیکی بیشتر بدناشون میشد.
حالا صدای خنده هاشون به گوش نمیرسید و در سکوت به چشمای هم خیره بودن، جونگکوک بوسه ارومی به لبای شاهزاده زد
"تو خیلی خوشگلی""۲ بار!"
با حرف تهیونگ ابروهاش بالا پرید
"چی؟"
با کوبیده شدن لب های تهیونگ رو لباش چشماشو بست و اروم شروع به بوسیدنش کرد
"۲ بار بهم گفتی من خیلی خوشگلم"
تهیونگ رو لبای پسر کوچیکتر زمزمه کرد که باعث خنده خرگوشی جونگکوک شد
"میتونم همیشه بهت بگم"
تهیونگ صورتشو کج کرد و گازی از لبای جونگکوک گرفت
"میخوای بخاطر تپش قلب راهی بیمارستان بشم بانی؟"جونگکوک درحالی که با ذوق به چشمای شاهزادش خیره بود دستش رو بالا اورد و اروم گونه تهیونگو نوازش کرد
"اگه مشکل قلبی پیدا کنی من قلبمو بهت میدم تا خوب بشی"
جملهای بود که از اعماق درونش به مغزش رسید و زمزمش کرد، ترسناک ولی کاملا واقعی بود!
جونگکوک داشت حقیقت رو میگفت اگه قراره مشکلی برای اون شاهزاده به وجود بیاد حاضر بود جونش روهم فدای اون پسر کنه، و این فداکاری برای کوک درونش ترسناک و لذت بخش به نظر میرسید چون اون نمیتونست بدون تهیونگ زندگی کنی.با صدای دینگ دینگ های پشت سرهم گوشیش کمی عقب اومد تا بفهمه کی داره پشت سرهم پیام میده، با دیدن پیامی که نوشته بود "همین الان توییتر چک کن"
بلافاصله وارد توییتر شد و با موج زیادی از توییت های طرفدارا روبه رو شد
"اوه"
تهیونگ متعجب جلوتو اومد با دیدن توییتا سریع گوشی خودشو دراورد تا ببینه جریان چیه"حقیقتا فکر نمیکردم طرفدارا واکنش خوبی بدن"
جونگکوک با ذوق زمزمه کرد و به تهیونگ که درحال خوندن توییت ها بود خیره شد، از وقتی اون پسر وارد زندگیش شده بود دیگه خودشو تو کار غرق نمیکرد و دغدغه های فکریش کاملا محو شده بودن.
حس خوبی داشت، اون و تهیونگ علایقشون شبیه هم بود گاهی طرز فکراشونم یکی بود و خیلی خوب باهم کنار میومدن، البته که در کنار اینا دعواهای زیادی بینشون رخ میداد که اهمیت چندانی نداشت!"اره ویدیمون عالی بود"
جونگکوک خودشو تو بغل پسر بزرگتر رها کرد و کمی خودشو بالاتر کشید تا بهتر بتونه اجزای صورت شاهزاده رو مورد بررسه قرار بده
"دلم میخواد کلی ویدیوی دیگه اپلود کنیم"
با لحن شیطنت امیزی زمزمه کرد و به تهیونگی که کاملا محو توییت های حمایت انگیز بود خیره شد.
نمیخواست الان حواس دوست پسرشو پرت کنه چون تو چشماش برق خاصیو میتونست ببینه اون حتما الان خوشحال ترین خودش بود.نگاهش سمت پایین لیز خورد، دست چپ تهیونگ روی رونش قرار گرفته بود و گوشی تو دست راستش داشت بالا و پایین میشد
با مکث دست خودش رو کنار دست تهیونگ قرار داد، زیاد متفاوت نبودن انگشتای تهیونگ رنگ گندمی داشت و کشیده تر بود کاملا مناسب دست یک شاهزاده، کوک انگشتای سفیدتری نسبت به تهیونگ داشت که با تتو هاش خودنمایی میکرد.
"به چی فکر میکنی بانی؟"
حالا تهیونگ حواسش رو از توییت ها گرفته بود و به جونگکوکی که به پایین خیره شده بود داد
"خوشحالم"
با زمزمه جونگکوک اروم انگشتاشو تو انگشتای خواننده قفل کرد
"دوست دارم"
پسرکوچیکتر زمزمهوار گفت و برگشت تا صورت تهیونگ رو ببینه، شاهزاده گوشی رو خاموش کرد و روی تخته پیانو قرارش داد
سرش رو جلو برد و بوسه ارومی رو لبای خواننده گذاشت با لبخند محوی زمزمه کرد
"منم دوست دارم جونگکوک"------------☆
امیدوارم از خوندنش لذت برده باشید♡:)
YOU ARE READING
the eyes of the moon
Romance•کامل شده• چی میشه اگه جونگکوک آیدل معروف تو یکی از لایواش اعتراف کنه از شاهزاده کشورش کیم تهیونگ خوشش میاد؟ و کیم تهیونگی که به صورت ناشناس اون رو دنبال میکنه.