part5

420 57 40
                                    

هنوز داخل ماشین نشسته بود، ماجرا برای اون خواننده الان قابل درک تر بود و تپش های قلبش آروم شده بود
نفس های بی صدای از بین لب های نیمه باز جونگکوک خارج و دوباره وارد ریه هاش میشدن انگاری اون خواننده قصد روشن کردن ماشین رو نداشت

کوک با تغییر مود سریعی که بدنش داده بود بیشتر به صندلی تکیه داد و خیره به خیابون شد
"چرا مثل این فراریا که خواستگار براشون اومده دوییدی بیرون جونگکوک؟"
سوالی بود که از خودش پرسید و اخمی بین ابروهاش شکل گرفت انگاری که مغزش اون لحظه خیلی از واکنش غیرعادی بدنش بابت چند لحظه قبل عصبی بود!

گونه هاش هنوز کمه قرمز بودن و عرق پشت گردنش جا خوش کرده بود، انگاری که اون پسر همین الان از باشگاه بیرون اومده و اینا اثرات وزنه زدن زیاده درحالی که واکنش های بدنش صرفا بخاطر دیدن تهیونگ بود.

اوه درسته تهیونگ، اون پسر چرا نمیاد بیرون؟
افکار کوک پشت سرهم داخل مغزش تداعی میشد و خواننده لحظه‌ای بعد از ماشین پیاده شد تا ببینه شاهزاده عزیزش چرا بعد گذشت ۲۰ دقیقه هنوز داخل استودیوش جا خوش کرده بود و قصد بیرون اومدن نداره!

قدم هاشو پشت سرهم دیگه برمیداشت و به در استودیو که نیمه باز بود خیره شد، با برداشتن یک قدم به سمت داخل، پاهاش یهو متوقف شد

تهیونگ درحال زدن پیانو بود، صحنه‌ای که جونگکوک با چشمای تیله‌ای از بین در داشت نگاه میکرد براش مثل رویا بود
اون شاهزاده درحالی که کت مشکی رنگش رو درآورده بود و با پیرهن سفید که دوتا دکمه بالاش باز بودن و آستین های بالا زده با انگشتای کشیدش درحال زدن پیانو بود!

جونگکوک جوری گوشاش محو شنیدن اون اهنگ بی کلام شده بود که به هیچ چیزی فکر نمیکرد، به نظرش تهیونگ الان خوشگل‌تر از همیشه بود، مثل یک فرشته نورانی.

انگشتای تهیونگ با زدن اخرین نوت، متوقف شد و دست هاش رو عقب کشید
اون شاهزاده متوجه حضور جونگکوک شده بود با لبخندی محو سرشو سمت خواننده دوست داشتنیش برگردوند
"چطور بود؟"
جونگکوک کامل وارد استودیو شد و در رو پشت سرش بست
"کارت نشون دهنده چندین سال یادگیری پیانوعه نه ۳ هفته کلاس با من!"
تهیونگ نتونست خندش رو کنترل کنه، دراصل نمیدونست چرا هروقت کنار جونگکوک قرار میگرفت زیاد میخندید حتی جمله های مسخره و بی معنی پسر مقابلش باعث خنده تهیونگ میشد.

"البته که یادگیری پیانو بهونه بود استاد"
جونگکوک با مکث کمی به جلو متمایل شد، حالا در فاصله دو قدمی اون شاهزاده قرار داشت
"اولین باری که دیدمت میخواستم سر به تنت نباشه"
تهیونگ بی اراده دوباره خندید و سرش رو کمی کج کرد
"باید معذرت خواهی کنم بخاطر اذیت کردنت؟"
انگشتاش رو بالا اورد و روی شونه جونگکوک قرار داد به اروم با نوک انگشتاش شونه خواننده مقابلش رو نوازش کرد و کم کم لبخند روی لباش پدیدار شد
"تو منو میخندونی، بهم حس شادابی میدی و باعث میشی کارای رو انجام بدم که خودمم تعجب میکنم"

the eyes of the moonWhere stories live. Discover now