⚠️زمان حال⚠️
ماشینای رویزرویز یکی یکی وارد حیاط بزرگ ویلا میشدن.
مراسم ختم گاد فادر بودو تمام سر دسته ها امشب اینجا جمع بودند و همه نگران این بودن که قراره چه کسی جانشین رئیس جئون باشه.
طبقه پایین به اندازه کافی شلوغ و پر سر و صدا بود برای همین ترجیح داد تا شروع مراسم توی اتاق کارش بمونه.
سیگارشو توی جاسیگاری خاموش کردو از پشت میز بزرگش بلند شد.
سمت آیینه قدی اتاقش رفت.
دست راستشو روی آیینه گذاشت و به جلو خم شد ، به خودش توی آیینه نگاه کرد.
چشماش به طرز خاصی وحشتناک شده بود.
بله خون جلوی چشماشو گرفته بود باید مسبب قتل پدرشو پیدا میکرد.
+جئون جونکوک حواستو جمع کن از امشب تو رئیسی اول انتقام قتل پدر رو میگیری و بعدش هر کاری که دوست داشتی و اون جلوتو میگرفت انجامش میدی.
قهقهه ترسناکی زد که با صدای در ساکت شد.
+بیا تو
_رئیس آوردمشون
به سرتاپای پسر نگاه کرد و پوزخندی زد.
گره کرباتشو سفت کردو سمت میزش رفت.
پشتش که قرار گرفت رو کرد به پسر مو طوسی:بیاریدشون.
سرشو به نشونه احترام خم کرد و صداشو بالا برد:بیاین تو
دو مرد با سر پایین در حالیکه دستاشون توسط دو مرد هیکلی اسیر بود وارد شدن.
با هولی که داده شدند یک قدم به سمت جلو پرتاب شدن.
یکی از مردا روی زمین زانو زد وشروع کرد به التماس کردن:قربان خواهش میکنم به خدا ما تقصیری نداشتیم التماس میکنم ما رو ببخشید قول میدم تا قطره آخر خونم بهتون وفادار بمونم.
خیلی خونسرد به التماسای مرد گوش میکرد.
همینطور که نگاهش به مرد بود چشماشو سمت مرد دیگه که بدنش در حال لرزیدن بود برد.
دستی داخل موهاش کشید و مرتبشون کرد.
سمت راست میزش کشوی کوچیکی بود درشو باز کردو کلت مشکی رنگ رو برداشت.
سرشو کج کردو همونطور خونسرد نگاهشون کرد.
اونیکی مرد با دیدن اسلحه به زانو دراومد:قربان غلط کردیم لطفا بهمون رحم کنید من زن و بچه دارم به اونا رحم کنید.
پوزخندی زد و صدا خفه کن رو روی سر کلت تنظیم کرد.
رو کرد به پسر مو طوسی:یونگیا چند وقته تمرین نکردم؟
پسر که دستاشو جلوی پاش بهم قفل کرده و ایستاده بود گفت:تقریبا سه روزی میشه.
چشماشو با تعجب باز کرد:اوه سه روز خیلی زیاده
اشکالی نداره الان وقت خوبی برای تمرینه
بدون ثانیه ای وقت تلف کردن اسلحه رو سمتشون گرفت و به نوبت شلیک کرد.
دو مرد فوری پخش زمین شدن در حالیکه گلوله وسط پیشونیشون اصابت کرده بود.
اسلحه رو داخل کشوی میزش برگردوند و به سمت پسر برگشت بدون اینکه حرفی بزنه با نگاهش مفهوم حرفشو رسوند.
یونگی خم شد و تعظیم کرد.
_ببریدشون
دو مرد هیکلی جسدا رو از روی زمین بلند کردن و روی دوششون انداختن و از اتاق بیرون رفتن.
یونگیم خواست از اتاق بیرون بره که با صدا متوقف شد.
+کجا؟
_امری دارید؟
+بیا اینجا..
یونگی با تردید نگاه کرد.
+نگران نباش لازم نیست رسمی باشی هنوز گاد فادر نشدم.
به پاش اشاره زد:خستم به انرژی احتیاج دارم
یونگی با تردید نزدیک شد و کنارش ایستاد.
با دستش سمت خودش کشید و روی پاهاش فرود اومد.
بدون معطلی و با خشونت با دستش سرشو برگردند و لباشو روی لبای حیهوپ گذاشت و بوسه خشنی رو شروع کرد.
از شدت درد دستاشو مشت کرد تا صدایی ازش بیرون نیاد.
بعد از مکیدن لباش و سیر شدن از اونا ازش جدا شد، دستشو روی سرش کشید و موهاشو مرتب کرد:آفرین ببیبی.
یونگیو از روی پاهاش بلند کرد .
از روی صندلی بلند شدو کتشو مرتب کرد:خب دیگه وقتشه بریم پایین
پسر کنار رفت تا جئون رد بشه.
با غرور از پله های بزرگ و مارپیچ پایین میومد.
صدای همهمه به گوشش میرسید. اخماشو تو هم کرد:یه مشت لاشخور جمع شدن.
با ورودش به سالن بزرگ همهمه ها قطع شد.
همگی سرشونو سمت در برگردودن و به پسر قد بلند و مو مشکی نگاه کردند.
با اقتدار وارد سالن شد و به تمام کسایی که اسمشونو لاشخور گذاشته بود نگاه تحقیر آمیزی کرد که به پاش بلند شده بودند.
بالای صندلی بزرگ ایستاد که روزی جایگاه پدرش بود.
بعد از نگاه مجددی روی صندلی نشست.
بعد از اون تمام کسایی که اونجا بودن نشستند.
یونگی هم بالا سرش کنار صندلی ایستاد.
وکیل که کنار جونکوک نشسته بود از داخل کیف سامسونت طوسی رنگ پاکت زردی بیرون آورد.
رو کرد به جونکوک:قربان اجازه میدین؟
تنها با تکون دادن سرش تایید کرد.
وکیل چویی از جاش بلند شد و رو به حاضرین گفت:وصیت نامه جئون بزرگ مهر و موم شده توسط خودشون داخل این پاکت هست من جلوی تمام شما بازش میکنم.
پاکت رو باز کرد و از داخلش ورقی رو بیرون کشید.
مظمون نامه این بود.
بعد از من پسرم جئون جونکوک روی صندلی من خواهد نشست حرف او حرف منه، همینطور که تا الان از من دستور میگرفتید از این به بعد جونکوک گاد فادر شماست.
اطاعت ازش واجب و سرپیچی از دستوراتش به منزله امضا کردن حکم قتل خودتون هست.
وصیتنامه بصورت قانونی نوشته و به امضا و مهر من هست و اگر کسی غیر از وکیل چویی اونو براتون بخونه بدونید اون وصیت نامه جعلیه.
بعد از اینکه خوندن وصیت نامه تموم شد صدای پچ پچ بابا گرفت.
جونکوک از جاش بلند شد و محکم روی میز کوبید.
+مثل اینکه حرفای پدرمو جدی نگرفتید.
با اشاره به یونگی جسد اون دو مرد رو به داخل سالن آوردن و روی زمین انداختن.
به تک تک افراد نگاه تندی انداخت و بعد با دستش به جسدا اشاره کرد:میخواین بدونید من چقدر جدی ام پس خوب نگاه کنید این عاقبت نافرمانی از منه.
از امشب به بعد هر کسی مخالف نظر من عمل کنه عاقبتش این میشه.
من خیلی خستم تاریخ اولین جلسه رو بهتون اعلام میکنم.
همگی لال شده بودن در حدی که حتی نتونستن تسلیت بگن.
از اتاق خارج شد و سمت پله ها رفت.
جئون جونکوک
یونگی
سلام قشنگام
امیدوارم از خوندن این پارت هم لذت ببرید.
یه نکته چون من این فیک رو قبلا نوشتم پس فایلش رو آماده دارم اگر از نظراتتون راضی باشم هفته ای دو بار هم میتونم اپ کنم این دیگه بستگی به خودتون داره چقدر داستانم دوست داشته باشید.🥰♥️
ESTÁS LEYENDO
Game over
Acción*برام مهم نیست کی هستی هر جا باشی پیدات میکنم و انتقام پاپا رو ازت میگیرم. این فیک دو ورژن دیگه هم داره minv_kookv «ورژن jikook» Name:Game Over couple:#jikook #taegi #kookgi #minv #jimin&girl