🐥part10🐰

48 6 0
                                    

⚠️زمان گذشته⚠️

+حالا لازم بود این وقت شب بریم سراغ رئیست؟

_چیه نکنه ترسیدی؟
+هه منو ترس

_پس ساکت شو و دنبالم بیا
+این مخروبه دیگه کجاست؟!

_پس میخواستی توی هتل پنج ستاره باهات قراره ملاقات بزاره

در با صدای گوش خراشی باز شد و هر دو وارد شدند.

پشت میز چوبی نشسته و سیگار میکشید.

_سلام رئیس

با شنیدن صدای یونگی سرشو بالا آوردو متوجه پسر قد بلند و عضلانی شد.

اولین چیزی که توجهشو جلب کرد پیرسینگ روی لبش بود.

از پشت میز بلند شد، در حالیکه سیگار نیمه سوختشو زیر پاهاش له میکرد نزدیک پسر شد.

+اسمت چیه؟

یونگی قبل از اینکه پسر دهنشو باز کنه گفت:کیو

اخم بدی نثارش کرد:خودش زبون نداره که تو جاش جواب میدی؟

_دارم رئیس اسمم کیوجونگه

+هوم خوشم اومد زبون بازم که هستی.
چند سالته؟
_۲۸

+بهت میاد بچه تر باشی چیکاره‌ای؟
_تعمیر کار موتور

+هوم خوبه، منم موتور خیلی دوست دارم ولی ۱۰ سالی میشه سوارش نشدم...

واسه چی میخوای با من کار کنی؟ هیچ میدونی من کیم و چیکار میکنم؟!

_راستش برام مهم نیست چیکار میکنید یونی بهم گفته اگر با شما کار کنم کمکم کنید انتقام پدرمو بگیرم.

اخم ریزی کرد:یونی؟!!! انگار با هم خیلی صمیمی اید

نگاه تیز و معنا داری به یونگی انداخت.

+بگذریم....تا حالا آدم کشتی؟

کمی مکث کرد.....آب گلوشو قورت داد:نه

+پس چطور میخوای با من کار کنی؟ من به راحتی آب خوردن آدم‌ میکشم

مصمم و بدون ترس تو چشماش نگاه کرد:اگر انتقاممو بگیرمو اون کثافتو از روی زمین محو کنم کشتن بقیه آدما راحت میشه فقط اولش سخته اینطور نیست؟!!

+شاید همینی که میگی باشه نمیدونم، یادم نمیاد اولین آدمو تو چه سنی کشتم.

یونگی با نگاه متاسفی بهش خیره شد.

+فعلا زیر دست یونگی باش تا یه فکری به حالت کنم.

+ممنون رئیس ،قول میدم پشیمونتون نکنم.
ممنون که قبولم کردین...

چند بار پشت هم خم و راست شد.

به یونگی اشاره زد تا نزدیک بیاد.

_بله رئیس

+به عنوان بادیگاردم کنار خودت نگهش دار نمیخوام پاپا شکی کنه

Game over Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang