⭕ part 8

50 8 0
                                    

مینهو بدون اینکه جواب هیونجین را بدهد به سمت استراحتگاه به راه افتاد .
بعد از رسیدن به اتاق هر دو وارد شدند ، و هیونجین با نشان دادن کارت شناسایی اش پرس و جو را شروع کرد .
هیونجین _ شما چند ساله که با اقای کیم سئوک همکارید ؟؟ میشه درمورد اخلاق و رفتارش بگین؟؟

راننده _ من قبل از اینکه اون بیاد سرکار ، اینجا بودم ..... یه دو سالی میشه . درمورد شخصیتشم باید بگم ادم ساکت و ارومیه ، اوایل اصلا باهامون نمی جوشید ، اما بعد از یه مدت باهامون صمیمی شد ،  رانندگیش که بهتر شد ، چون جوون بود و فرز و زرنگ ، درخواست زیاد پیدا کرد و خودشم کار زیاد می گرفت.
یه جایی به بعد سرو وضعش بهتر شد ، کاراشم کمتر کرد .
هیونجین _  اینکه می گین سر و وضعش بهتر شد ، فکر می کنین بخاطر این بوده که وارد رابطه ای شده بوده ؟؟

راننده _ یکبار که حسابی به خودش رسیده بود ، ازش پرسیدم که خبریه .... ولی گفت نه بابا ، کی به من نگاه می کنه ، بخاطر کار جدیدی که گرفتم باید به خودم برسم . بعدشم از طریق دیگه ای هم ازش پرسیدم اما دیگه جواب نداد و پیچوندم.
می دونی کاراگاه همین که دیروز و امروز نیومد فهمیدم یه چیزی شده ، اون که با هیکل خونی و داغون خودش رو به کار می رسوند بعید بود غیبت کنه .
حالا چیکار کرده که دارین در موردش می پرسین ؟؟

مینهو که می دونست تا سوالات پلیس تمام نشده نمی تواند به افراد اطلاعات بدهد ، برای سکته دادن هیونجین  ارام زیر لب جواب راننده را داد و گفت

مینهو _  کار خاصی نکرده فقط مرده

هینجین با شنیدن زمزمه مینهو ، به سرعت سرش را بالا اورد و به افراد مقابلش نگاه کرد تا ببیند کسی متوجه جمله مینهو شده یا نه ‌
با عادی بودن اوضاع ارام به سمت مینهو برگشت و گفت

هیونجین _ هیونگ اذیت نکن ، تحقیقات مهمه

مینهو بدون صدا ادایش را در اورد و دیگر چیزی نگفت.

هیونجین _ توی حرفاتون گفتین ظاهر خونی داشته ؟؟؟
با کسی دعوا کرده بود ؟

راننده_   یه بار دور کرد، چون رئیسمون روی غیبت حساسه ، بهش زنگ زدم تا ببینم مرخصی رد کنم براش یا نه . که گفت ده دقیقه دیگه میاد منم ، یه خورده کنجکاو شدم که چی شده ، پس منتظر موندم .
اقا ، وقتی اومد از سرش و دستاش خون مثل ابشار  روون بود ، خواستم ببرمش بیمارستان اما گفت که با موتور تصادف کرده و چیز خاصی نیست بعدم رفت جعبه کمک های اولیه رو برداشت و رفت توی دستشویی .
حقیقتا این رفتارش عجیب بود .

مینهو تا همه حرف های مرد رو شنید دوباره زیر لب گفت
مینهو _ اسم فوضولی تو زندگی مردم رو گذاشته کنجکاوی .جالبه

هیونجین از ترس اینکه راننده هیکلی صدای مینهو را بشنود و حال هر دویشان را جا بیارد ، قرمز شده بود . با تشر کنار گوش مینهو گفت
هیونجین _ هیونگ محض رضای خدا بزار کارم رو بکنم .

United 📍Where stories live. Discover now