هیونجین »
از روزی که پای جونگین به بهانه کمک کردن به مینهو هیونگ به اداره باز شد ، بدبختی منم شروع شد .
جونگین و چانگبین ، دو تا دشمن قسم خورده من خیلی اتفاقی با هم برخوردند و طی کمتر از چند ثانیه فهمیدند که سولمیت همدیگه هستن و از ان روز مثل پت و مت با هم اداره رو به اتیش کشیدند که البته منم از شعله هاش در امان نموندم.
این دو نفر طوری دمار از روزگار همه در اوردند که برخلاف روز های اول ، افسر های اداره مرکزی دیگه دنبال کش دادن داستان نبودند و می خواستند هر جور شده پرونده زودتر حل کنند، تا فقط از دست اینا فرار کنند .
امروزم نوبت من بود تا مورد عنایت قرار بگیرم و اول صبح با ایس امریکانو شور ازم پذیرایی کردند و چند دقیقه پیشم چند تا سوسک توی کیفم گذاشته بودند که رسما یک دور تا پای گور رفتم و برگشتم.
تنها کسی که می تونست منو از این وضعیت نجات بده و اون دو تا رو سر جاشون بنشونه مینهو هیونگ بود .
با دست به سر کردن، مامور های نزدیک بازداشگاه سریع در رو باز کردم و وارد اتاق شدم و متاسفانه حال بهم زن ترین صحنه عمرم رو دیدم.
سر چان هیونگ بین میله ها گیر کرده بود و مینهو هیونگ هم در حال تف کردن به سر و صورتش بود .- عیووووو ، شما دو تا دقیقا دارین چیکار می کنین !!
چان»
بعد از اینکه مطمئن شدیم صاحب صدا ی پا قصد وارد شدن به بازداشتگاه رو نداره به حالت عادی برگشتیم .
مینهو - تو چجوری کلت رو رد کردی که الان گیر کرده ؟- اون موقع گیر نکرد راحت رد شد . به جا این حرف ها یه کاری کن
- قابل توجهت الان من توی سلول گیر افتادم و دسترسی به هیچ چیزی هم ندارم
اهی کشیدم و دوباره به تلاش ادامه دادم بعد چند دقیقه از شدت درد گردن و فکم بی خیال شدم . اگه یکی از اون ادمای افاده ای اون بیرون منو توی این وضعیت می دید باید فاتحه شغلم رو می خوندم
مینهو - یه فکری کردم یکم چندش هست اما کارت رو راه می اندازه
ای کاش می مردم و نمی گفتم باشه ، چون همین که این کلمه از دهن من خارج شد ، رگبار تف بود که می پاشید.
از ترس اینکه یه موقع توی دهنم بره چنان لبام رو روی هم فشار می دادم که مطمئنم سفید شده بودند .
دیگه برام مهم نبود کسی منو اینجوری ببینه ، فقط می خواستم یکی منو از دست این دیوونه نجاتم بده که انگار خدا صدام رو شنید و بلافاصله در باز شد.مینهو »
همه ی تمرکزم رو گذاشته بودم تا با دقت کارم رو انجام بدم اما چان مثل مرغ پر کنده تکون می خورد و همین باعث شد کل صورتش خیس بشه دیگه کارم داشت تموم می شد که در باز شد.
- هی هیون بیا کمک که خوب موقعی اومدی
هیونجین - شرمنده ، من باید برم
با دیدن حرکتش به سمت در من و چان همزمان داد زدیم (نههه)
چان - از کمرم بگیرم و بکشم بیرون ، فقط
با چکیدن قطره ای از روی موهاش روی بینیش
با لحن عصبی ادامه دادچان- بدو بیا من باید سریع خودم رو توی یه وان اسید بشورم ، بیااااا
با داد اخر چان هیونجین بدو به سمت چان اومد و با گرفتن کمر چان شروع به کشیدن کرد.
بالاخره بعد از دوساعت تلاش غده های بزاقی من و زور زدن های چان با کمک هیونجین کله چان از بین میله ها ازاد شد . چان یک ثانیه هم صبر نکرد و اَه اَه گویان از اتاق بیرون دوید.
هیونجین - بین شما دوتا چی گذشت که سر هیونگ گیر کرد هان؟!
لبخند مزخرف روی لباش دقیقا می گفت که به چه کثافتی فکر می کنه
دستام رو جلو بردم و کوبیدم تو کلش- به ...تو...چه
هیونجین - اخ هیونگ چرا می زنی ، منو باش که اومدم شکایت کی رو به کی بکنم
بعد هم مثل بچه های دو ساله با لب های اویزون پاکوبان بیرون رفت
ESTÁS LEYENDO
United 📍
Misterio / Suspensoوقتی یک خبرنگار و پلیس سر حل یک پرونده به توافق میرسند تا دشمنی رو کنار بگذارند .... 📍chanho _ minchan